فیک کار خونه حیوون سازی پارت ۱۰
هانا: لیا بنظرم بهتره هم مون بخوابیم چون خیلی به هم ریختیم(لبخند و لحن مهربون)
لیا: آره بریم خودم دارم دیونه میشم شب بخیر آها توی یخچال هم چیز هست اتاقتونم حاضره انگار حس میکردم قراره همچنین اتفاقی بیوفته فعلا بای
میا: برو آبجی جونم بچه ها لیا هنوز هیچ نشده داره داغون میشه البته فکر کنم امشب خدایان لیا رو احضار کنند بریم شام بخوریم بعد بخوابیم
یونا: آره عزیزم لیا رو احضار می کنند
(لیا اتاق خواب)
لیا: بهتره بخوابم دارن منو احضارم می کنند من آرومم
ملکه بزرگ: لیا عزیزم چشماتو باز کن ما میخوایم باهات حرف میزنیم
لیا: عرض ادب ملکه بزرگ عرض ادب پادشاه دو زمین عرض ادب مادر سر زمین شما منو رو احضارم کردین؟
ملکه بزرگ: لیا عزیزم الان میتونی بلند بشی (لحن مهربون)
پادشاه دو زمین: لیا چه اتفاقی افتاده که تو باید به جیمین کمک کنی؟
لیا: پادشاه دو سر زمین اون مارو تهدید کرد گفت اگر کمکم نکنید توی ۱ ساعت تموم مردم کشور میمیرن منم ترسیدم چون برای مراقبت مردم به زمین اومدم همین
مادر سر زمین: کاره خوبی کردی لیا ولی حواست باشه بهش علاقه پیدا نکنی ملکه بهشت تو نباید عاشق بشی اگر هم شدی نباید جهنمی باشه فهمیدی؟
لیا: نه مادر سر زمین من هیچ وقت همچین اشتباهی نمی کنم
ملکه بزرگ: من به تو اعتماد کامل دارم لیا ولی دخترا حواست بهشون باشه یه وقت عاشق یکی اونا نشه الانم مرخصی
لیا: چشم با اجازه خدایا اونا بهم اعتماد کردند منم نباید اعتماد شون خراب کنم بهتره بخوابم
(فردا صبح ساعت۸)
مین هی: هوم چه بویه خوبی میاد لیا خانوم باز گل کاشتی چطوری گلم خوبی؟
لیا: هوم آره عزیزم خیلی عالیم مین هی میزو بچین من برم بقیه رو بیدار کنم باشه؟
میا: نیازی نیست خواهرم من بیدار شون کردم واو لیا چه میزی من خیلی گشنمه میشینم
یونا: یا بی تربیت بزار هم بیان بعد بخور (خنده 😂)
سوآ: یا دسر داریم چون موچی برین کنار
لیا: گایز آروم من برم لباس بپوشم آها راستی دیروز ۵ تا خدمتکار گرفتم چون واقعا خودمون نمیتونیم ظرف اینا رو بشوریم فقط غذا رو خودم درست میکنم اوناهم ظرف لباس اتاق خواب تمیز می کنند و سالن حیاط همین دیگه
میا: کاره خوبی کردی لیا جونم (چند دقیقه بعد)
هانا: واو. لباس چه کت شلوار خوشگلی داری اونم مشکی میکاپم دوست دارم بچه ها بریم آماده بشیم لیا تو هم صبحونه تو بخور اوکی؟
(خب خلاصه هم شون آماده رفتن سرکار)
لیا: آره بریم خودم دارم دیونه میشم شب بخیر آها توی یخچال هم چیز هست اتاقتونم حاضره انگار حس میکردم قراره همچنین اتفاقی بیوفته فعلا بای
میا: برو آبجی جونم بچه ها لیا هنوز هیچ نشده داره داغون میشه البته فکر کنم امشب خدایان لیا رو احضار کنند بریم شام بخوریم بعد بخوابیم
یونا: آره عزیزم لیا رو احضار می کنند
(لیا اتاق خواب)
لیا: بهتره بخوابم دارن منو احضارم می کنند من آرومم
ملکه بزرگ: لیا عزیزم چشماتو باز کن ما میخوایم باهات حرف میزنیم
لیا: عرض ادب ملکه بزرگ عرض ادب پادشاه دو زمین عرض ادب مادر سر زمین شما منو رو احضارم کردین؟
ملکه بزرگ: لیا عزیزم الان میتونی بلند بشی (لحن مهربون)
پادشاه دو زمین: لیا چه اتفاقی افتاده که تو باید به جیمین کمک کنی؟
لیا: پادشاه دو سر زمین اون مارو تهدید کرد گفت اگر کمکم نکنید توی ۱ ساعت تموم مردم کشور میمیرن منم ترسیدم چون برای مراقبت مردم به زمین اومدم همین
مادر سر زمین: کاره خوبی کردی لیا ولی حواست باشه بهش علاقه پیدا نکنی ملکه بهشت تو نباید عاشق بشی اگر هم شدی نباید جهنمی باشه فهمیدی؟
لیا: نه مادر سر زمین من هیچ وقت همچین اشتباهی نمی کنم
ملکه بزرگ: من به تو اعتماد کامل دارم لیا ولی دخترا حواست بهشون باشه یه وقت عاشق یکی اونا نشه الانم مرخصی
لیا: چشم با اجازه خدایا اونا بهم اعتماد کردند منم نباید اعتماد شون خراب کنم بهتره بخوابم
(فردا صبح ساعت۸)
مین هی: هوم چه بویه خوبی میاد لیا خانوم باز گل کاشتی چطوری گلم خوبی؟
لیا: هوم آره عزیزم خیلی عالیم مین هی میزو بچین من برم بقیه رو بیدار کنم باشه؟
میا: نیازی نیست خواهرم من بیدار شون کردم واو لیا چه میزی من خیلی گشنمه میشینم
یونا: یا بی تربیت بزار هم بیان بعد بخور (خنده 😂)
سوآ: یا دسر داریم چون موچی برین کنار
لیا: گایز آروم من برم لباس بپوشم آها راستی دیروز ۵ تا خدمتکار گرفتم چون واقعا خودمون نمیتونیم ظرف اینا رو بشوریم فقط غذا رو خودم درست میکنم اوناهم ظرف لباس اتاق خواب تمیز می کنند و سالن حیاط همین دیگه
میا: کاره خوبی کردی لیا جونم (چند دقیقه بعد)
هانا: واو. لباس چه کت شلوار خوشگلی داری اونم مشکی میکاپم دوست دارم بچه ها بریم آماده بشیم لیا تو هم صبحونه تو بخور اوکی؟
(خب خلاصه هم شون آماده رفتن سرکار)
۶.۵k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.