پارت ۴ گلی که شکوفا میده
ات ویو
وای تهیونگ منو می کشه بجز اینکه بهش زنگ بزنم چاره ی دیگه ای ندارم پس زنگ میزنم گوشیم رو با ترس برداشتم و شمارش رو گرفتم بعد چند بوق زنگ خورد
ات :سلام
تهیونگ :سلام ات چطوری یونتان خوبه
ات :من اره ولی یونتان .....
تهیونگ :یونتان چی ؟(استرس)
ات:تهیونگ یونتان رو دزدیدن(گریه)
تهیونگ :چی میگی الان کجایی
ات:پارک دم خونه
تهیونگ :همون جا بمون تکون نخور
(۱۰ دقیقه بعد)
ات ویو
نشستم رو صندلی که تهیونگ از دور دویید اومد
تهیونگ : ات ات
ات:تهیونگ (گریه)
ته:تو چیکار کردی پسرم کجاست
ات:بخدا من کاری نکردم یه زن.......
ته:دهنتو ببند اخراجی گمشو
ات:تهیونگ بزار توضیح بدم (گریه )
ته :چیو میخوای توضیح بدی اینکه بی عرضه ای یا چجوری یونتان رو دادی بدزدن
ات:تهیونگ....
ته:اسم منو به زبونت نیار گمشو
ات ویو
سریع دوییدم به سمت خونمون اشکام بی اختیار میریختن تقصیر من نیست من کاری نکردم (پدسگ سگ بدبختو دو دستی تحویل دادی بعد میگی تقصیر من نیست )رسیدم خونه کلید انداختم تو در رفتم خودم رو رو تخت ول کردم الان تنها کسی که حالم رو خوب میکرد سوجین بود بهش زنگ زدم گفتم بیاد پیشم
ته ویو
لعنت بهت ات من الان کجا دنبال یونتان بگردم کل پارک رو گشتم ولی نبود که نبود رفتم خونه اجوما درو باز کرد
اجوما:سلام پسرم چه زود اومدی یونتان و ات کو
ته:اسم اونو جلوی من نیار سگم و گم کرده
اجوما:چی(تعجب)
ته:اجوما الان حوصله ندارم
اجوما:باشه پسرم برو استراحت کن
رفتم تو اتاقم به دیوار زل زدم که خوابم برد
ات ویو
صدای زنگ اومد رفتم درو باز کردم سوجین یود بغلش کردم
سوجین:ات چی شده چرا گریه میکنی
ات:(کل ماجرا رو تعریف کرد )
سوجین:خب بهش توضیح می دادی می گفتی نه این جوری که تو فکر میکنی نیست
ات:نزاشت توضیح بدم بهم گفت گم شو
سوجین: گه خورده مرتیکه(شما گه خوردی با با بایس رکرم درست صحبت کن )
ات:نمدونم دیگه
راستی پشت تلفن بهم گفتی یه خبر مهم دادم
سوجین:........
(خماری)
#تهیونگ #سناریو #فیک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک
وای تهیونگ منو می کشه بجز اینکه بهش زنگ بزنم چاره ی دیگه ای ندارم پس زنگ میزنم گوشیم رو با ترس برداشتم و شمارش رو گرفتم بعد چند بوق زنگ خورد
ات :سلام
تهیونگ :سلام ات چطوری یونتان خوبه
ات :من اره ولی یونتان .....
تهیونگ :یونتان چی ؟(استرس)
ات:تهیونگ یونتان رو دزدیدن(گریه)
تهیونگ :چی میگی الان کجایی
ات:پارک دم خونه
تهیونگ :همون جا بمون تکون نخور
(۱۰ دقیقه بعد)
ات ویو
نشستم رو صندلی که تهیونگ از دور دویید اومد
تهیونگ : ات ات
ات:تهیونگ (گریه)
ته:تو چیکار کردی پسرم کجاست
ات:بخدا من کاری نکردم یه زن.......
ته:دهنتو ببند اخراجی گمشو
ات:تهیونگ بزار توضیح بدم (گریه )
ته :چیو میخوای توضیح بدی اینکه بی عرضه ای یا چجوری یونتان رو دادی بدزدن
ات:تهیونگ....
ته:اسم منو به زبونت نیار گمشو
ات ویو
سریع دوییدم به سمت خونمون اشکام بی اختیار میریختن تقصیر من نیست من کاری نکردم (پدسگ سگ بدبختو دو دستی تحویل دادی بعد میگی تقصیر من نیست )رسیدم خونه کلید انداختم تو در رفتم خودم رو رو تخت ول کردم الان تنها کسی که حالم رو خوب میکرد سوجین بود بهش زنگ زدم گفتم بیاد پیشم
ته ویو
لعنت بهت ات من الان کجا دنبال یونتان بگردم کل پارک رو گشتم ولی نبود که نبود رفتم خونه اجوما درو باز کرد
اجوما:سلام پسرم چه زود اومدی یونتان و ات کو
ته:اسم اونو جلوی من نیار سگم و گم کرده
اجوما:چی(تعجب)
ته:اجوما الان حوصله ندارم
اجوما:باشه پسرم برو استراحت کن
رفتم تو اتاقم به دیوار زل زدم که خوابم برد
ات ویو
صدای زنگ اومد رفتم درو باز کردم سوجین یود بغلش کردم
سوجین:ات چی شده چرا گریه میکنی
ات:(کل ماجرا رو تعریف کرد )
سوجین:خب بهش توضیح می دادی می گفتی نه این جوری که تو فکر میکنی نیست
ات:نزاشت توضیح بدم بهم گفت گم شو
سوجین: گه خورده مرتیکه(شما گه خوردی با با بایس رکرم درست صحبت کن )
ات:نمدونم دیگه
راستی پشت تلفن بهم گفتی یه خبر مهم دادم
سوجین:........
(خماری)
#تهیونگ #سناریو #فیک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک #بی تی اس #فیک #جونگ کوک
۲۷.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.