𝐩𝐭𝟗:𝐌𝐲 𝐀𝐧𝐠𝐢𝐥 𝐌𝐨𝐡𝐜𝐢𝐲
جیمین:(آروم)اوو بچها...میا و ته قرار میزارن!دارن همو میبوسن!
کوک:یه آتو ی جدید از تهیونگㅋㅋ
ا.ت دستشو جلوی دهنش گذاشته بود و آروم میخندید...اون واقعا قشنگه!
ا.ت یهو برگشت پشت سرشو دید...انگار یه چیزی شنیده بود!
جیمین:چیزی شده ا.ت؟
ا.ت:ف...فکر کنم چیزی شنیدم!
جیمین:واقعا؟
ا.ت:اوهوم بدو بزیم تو اتاق باید زودتر بریم شاید یه هیولای دیگه بیاد!!
درو هول دادیم که یهو میا تهیونگ رو هول داد و بلند شدن
میا:چ..چیشده؟؟؟؟
کوک:ما دیدیمتون پنهان کاری موقوف
تهیونگ:بخبخ شدیم..(بدبخت)
ا.ت:حالا بحث رو عوض نکنین فکر کنم یه صدایی شنیدم منو جیمین کلیدو پیدا کردیم بدویین باید زودتر بریم بیرون
رفتیم بیرون که یهو دوتا هیولا که سرش مثل جمجمه ی بوفالو بود جلومون ظاهر شد!
میسو:جیغغغغغغغغ*وایییی بدویینننن
کوک:کر شدمممم وایی
میا:بیاین جدا شیم اونا 2 نفرن و ما 6 نفر!
جدا شدیم و رفتیم قایم شیم..دست ا.ت رو توی داستام گره زدم و دویدیم طرف یه اتاق توی یه کمد قایم شدیم..
صدای باژ شدن محکم در اومد و ا.ت چشاشو محکم بست و دهن و بینی اش رو با دستاش گرفت تا صدای نفساش نیاد..هیولاعه اومد طرف کمد و دستیگره ی دری که من جلوش بودم رو میخواست باز کنه..
منم آروم رفتم و خودمو چسبوندم به ا.ت تا ما رو نبینه چند تا لباس اونجا بود اون رو پشتم گذاشتم تا نبینه من رو
در سفت بود به خاطر همین به زور بازش کرد نفسم رو حبث کردم و به ا.ت نزدیک تر شدم..هیولاعه در رچ بست و رفت بیرون اتاق
+اونجا کسی نیست بیا یه جای دیگه رو بگردیم.
وقتی رفت چشمامو باز کردم و با صورت ا.ت که به طرز کیوتی نگاهم میکرد مواجه شدم..
جیمین:نزار دوباره ببوسمتا!
ا.ت:یاااااا
معلومه خجالت کشیده بود به کیوتیش خندیدم و در رو باز کردیم و بعد از 5 مین بقیه رو دم در پیدا کردیم.
کوک:در رو باز کننن
میا:کلیدو بدهه از این جهنم بریم بیروننننㅜㅡㅜ
جیمین:اوه باشهㅋ
کلید رو وارد در کردم و...
____________
حس میکنم ابن پارت خیلی طولانی شدهㅋㅋ😂
کوک:یه آتو ی جدید از تهیونگㅋㅋ
ا.ت دستشو جلوی دهنش گذاشته بود و آروم میخندید...اون واقعا قشنگه!
ا.ت یهو برگشت پشت سرشو دید...انگار یه چیزی شنیده بود!
جیمین:چیزی شده ا.ت؟
ا.ت:ف...فکر کنم چیزی شنیدم!
جیمین:واقعا؟
ا.ت:اوهوم بدو بزیم تو اتاق باید زودتر بریم شاید یه هیولای دیگه بیاد!!
درو هول دادیم که یهو میا تهیونگ رو هول داد و بلند شدن
میا:چ..چیشده؟؟؟؟
کوک:ما دیدیمتون پنهان کاری موقوف
تهیونگ:بخبخ شدیم..(بدبخت)
ا.ت:حالا بحث رو عوض نکنین فکر کنم یه صدایی شنیدم منو جیمین کلیدو پیدا کردیم بدویین باید زودتر بریم بیرون
رفتیم بیرون که یهو دوتا هیولا که سرش مثل جمجمه ی بوفالو بود جلومون ظاهر شد!
میسو:جیغغغغغغغغ*وایییی بدویینننن
کوک:کر شدمممم وایی
میا:بیاین جدا شیم اونا 2 نفرن و ما 6 نفر!
جدا شدیم و رفتیم قایم شیم..دست ا.ت رو توی داستام گره زدم و دویدیم طرف یه اتاق توی یه کمد قایم شدیم..
صدای باژ شدن محکم در اومد و ا.ت چشاشو محکم بست و دهن و بینی اش رو با دستاش گرفت تا صدای نفساش نیاد..هیولاعه اومد طرف کمد و دستیگره ی دری که من جلوش بودم رو میخواست باز کنه..
منم آروم رفتم و خودمو چسبوندم به ا.ت تا ما رو نبینه چند تا لباس اونجا بود اون رو پشتم گذاشتم تا نبینه من رو
در سفت بود به خاطر همین به زور بازش کرد نفسم رو حبث کردم و به ا.ت نزدیک تر شدم..هیولاعه در رچ بست و رفت بیرون اتاق
+اونجا کسی نیست بیا یه جای دیگه رو بگردیم.
وقتی رفت چشمامو باز کردم و با صورت ا.ت که به طرز کیوتی نگاهم میکرد مواجه شدم..
جیمین:نزار دوباره ببوسمتا!
ا.ت:یاااااا
معلومه خجالت کشیده بود به کیوتیش خندیدم و در رو باز کردیم و بعد از 5 مین بقیه رو دم در پیدا کردیم.
کوک:در رو باز کننن
میا:کلیدو بدهه از این جهنم بریم بیروننننㅜㅡㅜ
جیمین:اوه باشهㅋ
کلید رو وارد در کردم و...
____________
حس میکنم ابن پارت خیلی طولانی شدهㅋㅋ😂
۲.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.