فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت۱)
از زبان جین
داشتم از پله هامیمومدم پایین که دوست دختر سابقمو دیدم خیلی سردو خشک وایساده بود بهم نگاه کرد نگاهشو پنهون کرد از پله هااومدم پایین به همه سلامکردم که بقیهمهموناهمداشتن میمومدن به ات گفتم تو روکی دعوت کرده به این مهمونی بزرگ اینجا جای ادمای پولداره نگاهی سرد بهم انداخت و صورتشو برگردوند بهش نگاه کردم و یه اهی کشیدم
۵ سال قبل
از زبان ات
امروز اولین روز دانشگاه داشتم میرفتم که بابام گفت ات بیا برسونمت گفتم بابا برو سرکارت امروزخواب موندی رفتم دانشگاه همه جمع بودن هرکی میرفت سر کلاسش منم رفتم سر کلاسم که یه پسر بهم گفت سلام گفتم سلام گفت من کیم سوک جین هستم منم تعزییم کردم گفتم منم کیم ات هستم گفت من تازه اومدم این دانشگاه گفتم منم همین طورادمای اینجارو اثلان نمیشناسم باهم گرم گرفته بودیم که استاد اومد داخل بعد از اینکه کلاس تموم شد جین گفت ات میشه باهم بریم توی دانشگاه رو بگردیم گفتم باشه باهم رفتیم گشتیم از جین خوشم اومده بود پسر باحالی بود ساعتو نگاه کردم کلاسم شروع شد ولی جین کلاسش با کلاس درس من یکی نبود فورا بدو بدو رفتم سر کلاسم بعد از اینکه کلاسم تموم شد باجین از دانشگاه رفتیم بیرون اون با ماشین رفت خونش منم رفتم خونم هوا بارونی بود مامانم سوپ درست کرده بود یه کاپوچینو برای خودم درست کردم رفتم توی بالکن و هی نفس عمیق میکشیدم و از هوالذت میبردم
(پارت۱)
از زبان جین
داشتم از پله هامیمومدم پایین که دوست دختر سابقمو دیدم خیلی سردو خشک وایساده بود بهم نگاه کرد نگاهشو پنهون کرد از پله هااومدم پایین به همه سلامکردم که بقیهمهموناهمداشتن میمومدن به ات گفتم تو روکی دعوت کرده به این مهمونی بزرگ اینجا جای ادمای پولداره نگاهی سرد بهم انداخت و صورتشو برگردوند بهش نگاه کردم و یه اهی کشیدم
۵ سال قبل
از زبان ات
امروز اولین روز دانشگاه داشتم میرفتم که بابام گفت ات بیا برسونمت گفتم بابا برو سرکارت امروزخواب موندی رفتم دانشگاه همه جمع بودن هرکی میرفت سر کلاسش منم رفتم سر کلاسم که یه پسر بهم گفت سلام گفتم سلام گفت من کیم سوک جین هستم منم تعزییم کردم گفتم منم کیم ات هستم گفت من تازه اومدم این دانشگاه گفتم منم همین طورادمای اینجارو اثلان نمیشناسم باهم گرم گرفته بودیم که استاد اومد داخل بعد از اینکه کلاس تموم شد جین گفت ات میشه باهم بریم توی دانشگاه رو بگردیم گفتم باشه باهم رفتیم گشتیم از جین خوشم اومده بود پسر باحالی بود ساعتو نگاه کردم کلاسم شروع شد ولی جین کلاسش با کلاس درس من یکی نبود فورا بدو بدو رفتم سر کلاسم بعد از اینکه کلاسم تموم شد باجین از دانشگاه رفتیم بیرون اون با ماشین رفت خونش منم رفتم خونم هوا بارونی بود مامانم سوپ درست کرده بود یه کاپوچینو برای خودم درست کردم رفتم توی بالکن و هی نفس عمیق میکشیدم و از هوالذت میبردم
۶.۵k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.