خاطرات من توی ارک ( پارت ۱۲ ) : سال ۲۰۲۳
توی مهمونی ، کنار بزرگ ترین رعیس جمهور های تاریخ ، روی صندلی مخصوص نشستم . تقریبا ۵ رعیس جمهور اینجاست :
جو بایدن ( از آمریکا ) امانوئل مکرون ( از فرانسه )اکاترینی ساکلاروپولو (از یونان ) یون سوک یول ( از کره جنوبی ) و شی جین پینگ (از چین ) .
اینجام چون به عنوان رعیس گروه گان امریکا کار میکنم و ادم ( به اصطلاح ) مهمی هستم و باید درباره اتفاقات کشور بدونم .
- فرمانده شدو .
جو بایدنه : پدر خوانده من .
- بله قربان ؟
- امروز ستوان چارلز بهم گفت فرمانده دیشب تا صبح مشغول امضا کردن دستور ها بودن . حقیقت داره ؟
بله . حقیقت داره . دیشب نخوابیدم .
- خیر قربان بعد انجام کار ها استراحت کردم . جای نگرانی نیست .
- خیلی خب ...
و شروع کرد صحبت کردن درباره مسائل سیاست جمهوری و از این چیزا .
ــــــــ ــــــــ ـــــــــ
تقریبا همه رفتن و فقط منم و بابای ناتنیم
و داره سوال پیچم میکنه که چرا دیشب نخوابیدم .
- مگه بهت نگفتم استراحت کن برات خوب نیست این همه کم خوابی !
- پدر ... نمی خواد اینقدر نگران باشی . من خوبم ...
- نه ! تو خوب نیستی ! اینقدر استرس میکشی که تا آخر سر خودتو به کشتن میدی !
- نه پدر ... خودت خوب میدونی من مقاوم طراحی شدم و ...
- قرار نیست همه ی کار ها رو دوش تو باشه شدو !
ساکت شدم . وقتی اینطوری داد میزنه ، یعنی بحث تمومه .
چند دقیقه همونطور ساکت نشستم . بعد بلند شدمو رفتم سمت در .
از حسابم در رفته چقدر سر این موضوع با هم دعوا کردیم .
- امشب خونه سونیک دعوتم ... اگه دیر برم روژ سوال پیچم میکنه . خدافظ .
و درو باز میکنم و میرم بیرون . سوار موتور سیکلتم میشم و از مرکز شهر میام بیرون و وارد حومه شهر میشم .
ــــــ ــــــ ــــــ
از موتور پیاده میشم و جمعش میکنم و ادامه راهو پیاده میرم
- نچ نچ نچ ... برات متاسفم که دم دقیقه با اون بابات دعوات میشه، شدز !
فکر میکنید کیه ؟! بعله گل گلابمون ! سونیک خر !
- چته ؟!
- هیچی .
- پس اگه هچیت نیست ولم کن !
و هندفری رو گذاشتم تو گوشمو با آخرین سرعتی که میتونستم راه رفتم .
چند دقیقه راه رفتم و بعد سرعتمو زیاد کردم . بعدش کم کردم .
یهو یه دست روی شونه هام افتاد و سونیک پرید رو کولم و اسممو صدا زدو خندید .
بدنم لرزید . قلبم لرزید .
حسش کردم .
این صحنه رو جایی دیده بودم . مطمعن بودم .
ولی ... کجا ؟
ادامه دارد ...
جو بایدن ( از آمریکا ) امانوئل مکرون ( از فرانسه )اکاترینی ساکلاروپولو (از یونان ) یون سوک یول ( از کره جنوبی ) و شی جین پینگ (از چین ) .
اینجام چون به عنوان رعیس گروه گان امریکا کار میکنم و ادم ( به اصطلاح ) مهمی هستم و باید درباره اتفاقات کشور بدونم .
- فرمانده شدو .
جو بایدنه : پدر خوانده من .
- بله قربان ؟
- امروز ستوان چارلز بهم گفت فرمانده دیشب تا صبح مشغول امضا کردن دستور ها بودن . حقیقت داره ؟
بله . حقیقت داره . دیشب نخوابیدم .
- خیر قربان بعد انجام کار ها استراحت کردم . جای نگرانی نیست .
- خیلی خب ...
و شروع کرد صحبت کردن درباره مسائل سیاست جمهوری و از این چیزا .
ــــــــ ــــــــ ـــــــــ
تقریبا همه رفتن و فقط منم و بابای ناتنیم
و داره سوال پیچم میکنه که چرا دیشب نخوابیدم .
- مگه بهت نگفتم استراحت کن برات خوب نیست این همه کم خوابی !
- پدر ... نمی خواد اینقدر نگران باشی . من خوبم ...
- نه ! تو خوب نیستی ! اینقدر استرس میکشی که تا آخر سر خودتو به کشتن میدی !
- نه پدر ... خودت خوب میدونی من مقاوم طراحی شدم و ...
- قرار نیست همه ی کار ها رو دوش تو باشه شدو !
ساکت شدم . وقتی اینطوری داد میزنه ، یعنی بحث تمومه .
چند دقیقه همونطور ساکت نشستم . بعد بلند شدمو رفتم سمت در .
از حسابم در رفته چقدر سر این موضوع با هم دعوا کردیم .
- امشب خونه سونیک دعوتم ... اگه دیر برم روژ سوال پیچم میکنه . خدافظ .
و درو باز میکنم و میرم بیرون . سوار موتور سیکلتم میشم و از مرکز شهر میام بیرون و وارد حومه شهر میشم .
ــــــ ــــــ ــــــ
از موتور پیاده میشم و جمعش میکنم و ادامه راهو پیاده میرم
- نچ نچ نچ ... برات متاسفم که دم دقیقه با اون بابات دعوات میشه، شدز !
فکر میکنید کیه ؟! بعله گل گلابمون ! سونیک خر !
- چته ؟!
- هیچی .
- پس اگه هچیت نیست ولم کن !
و هندفری رو گذاشتم تو گوشمو با آخرین سرعتی که میتونستم راه رفتم .
چند دقیقه راه رفتم و بعد سرعتمو زیاد کردم . بعدش کم کردم .
یهو یه دست روی شونه هام افتاد و سونیک پرید رو کولم و اسممو صدا زدو خندید .
بدنم لرزید . قلبم لرزید .
حسش کردم .
این صحنه رو جایی دیده بودم . مطمعن بودم .
ولی ... کجا ؟
ادامه دارد ...
۴.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.