Oblivion of the mafia part 14
سومین: اول بگو چی شده بعد بگم اره یا نه من و سوک یونگ بع زور همو تو اون خونه راه میدیم(بع شوخی گف)
هیون: با بابام دعوام شد
سوک یونگ: چرا
هیون: ازم می خواد برم ب یع قرار از پیش تعیین شده و چرت و پرتاش درباره بچه اینا
سومین: در خال گاز زدن زمین
سومین: جانننن؟؟ بچههه
هیون: مینیییی مسخره نکن
سوک یونگ: درحال مسخره کردنش
سومین: ببقشید هیونم اما واقعا بابات خنده داره بچه تو هنوز نرفتی به اون قرار
هیون: قرارم نیس برم
سوک یونگ: خب بریم ساعت 2 شد
رفتن کلاسم تموم کردن
نشتن تو حیاط
سوک یونگ: بدبختیامون اومدن(از خدامه اونا بدبختیای من باشن😢)
سومین: پوففففف
هیون: بازم
تهیونگ: بریم
سومین: نه بریم
هیون: بازم تنها شودممم
سوک یونگ کلید پرت کرد سمت هیون
سوک یونگ: بگیر برو خونه
سومین: تو اتاقم سمت چپ توی کمده یکم خوراکی هس تا میایم بخور
هیون: بش
رفتن رسیدن به یه رستوران
پیاده شدن رفتن توش
نشستن جایی که جیمین گف
سوک یونگ: خبب کارتون
تهیونگ: بذار اول یه چیزی بخوریم
سومین: زود کارتو بگو بیکار نیستیم بیایم غذا خوردن شما رو نگاه کنیم
سوک یونگ: نکه خیلی ذوسشون داریم
جیمین: از خداتم باشه
سوک یونگ: من بخام نباشه باید میو ببینم
چند مین بعد
سوک یونگ: من میرم دستشویی
سومین: منم باهات میام
جیمین: نمی خواد هودم میرم
سوک یونگ: عههه خدمتکار گیر اوردممم
جیمین: یه بار دیگه بگو
سوک یونگ: میای بریم یا نه
رفتن
سومین و ته هم مشغول فوش دادن بهم و کل کل کردن
ویو سوک یونگ
داشتم از دستشویی میومدم بیرون
جیمین و دیدم رفتم سمتش یدفعه ینفر بهمخورد داشتم میافتادم جیمین منو گرف اما اونم خورد زمین چیزی که میدیدم و باور نمیکردم
ویو جیمین
رفتم که به سوک یونگ کمک کنم و بگیرمش که اون دختر به منم خورد تعادلم از دست دادم
سوک یونگ افتاد رو اما لبش رو لبام بود
سوک یونگ سریع پاشد
سوک یونگ: خجالت زده گف ببخشید
دستش و سمت جیمین دراز کرد و جیمینم دستشو گرف بلند شد
سوک یونگ: چیزیت نشد
جیمین: نه خوبم
سوک یونگ: بریم
جیمین: بش
رفتن
تهیونگ: نه من میگم نه یعنی نه
سومین: اره من میگم اره یعنی اره
تهیونگ: نه
سومین: اره
جیمین: عجب مکالمه لذت بخشی همیشه انقدر دعوا میکردین
تهیونگ: قبلا نا بهتر بود
سومین: قبلا من فقط یه ماه که میشناسمت
جیمین: ام... یه ماهم یه ماهه(یکم هول شد)
سوک یونگ یه چشمک به سومین زد یعنی بعدا کارت دارم
سومینم یع تای ابروشو بالا انداخت و گف
سومین: تا نگی چیشده نمیام
سوک یونگ: هیون بهم گف دیگه(الکی گف که جیمین نفهمه)
سومین: اهاا.. اوک(منظورشو فهمید)
جیمین: چطوری نشنیدیم که حرف بزنید یاا حتی بهم نزدیک شین منظورتون فمهموندین
سوک یونگ: دیگه دیگه
پارت بعد شرطا رو میذارم
از این به بعد هر 2 پارت یبار شرط میذارم🙃
هیون: با بابام دعوام شد
سوک یونگ: چرا
هیون: ازم می خواد برم ب یع قرار از پیش تعیین شده و چرت و پرتاش درباره بچه اینا
سومین: در خال گاز زدن زمین
سومین: جانننن؟؟ بچههه
هیون: مینیییی مسخره نکن
سوک یونگ: درحال مسخره کردنش
سومین: ببقشید هیونم اما واقعا بابات خنده داره بچه تو هنوز نرفتی به اون قرار
هیون: قرارم نیس برم
سوک یونگ: خب بریم ساعت 2 شد
رفتن کلاسم تموم کردن
نشتن تو حیاط
سوک یونگ: بدبختیامون اومدن(از خدامه اونا بدبختیای من باشن😢)
سومین: پوففففف
هیون: بازم
تهیونگ: بریم
سومین: نه بریم
هیون: بازم تنها شودممم
سوک یونگ کلید پرت کرد سمت هیون
سوک یونگ: بگیر برو خونه
سومین: تو اتاقم سمت چپ توی کمده یکم خوراکی هس تا میایم بخور
هیون: بش
رفتن رسیدن به یه رستوران
پیاده شدن رفتن توش
نشستن جایی که جیمین گف
سوک یونگ: خبب کارتون
تهیونگ: بذار اول یه چیزی بخوریم
سومین: زود کارتو بگو بیکار نیستیم بیایم غذا خوردن شما رو نگاه کنیم
سوک یونگ: نکه خیلی ذوسشون داریم
جیمین: از خداتم باشه
سوک یونگ: من بخام نباشه باید میو ببینم
چند مین بعد
سوک یونگ: من میرم دستشویی
سومین: منم باهات میام
جیمین: نمی خواد هودم میرم
سوک یونگ: عههه خدمتکار گیر اوردممم
جیمین: یه بار دیگه بگو
سوک یونگ: میای بریم یا نه
رفتن
سومین و ته هم مشغول فوش دادن بهم و کل کل کردن
ویو سوک یونگ
داشتم از دستشویی میومدم بیرون
جیمین و دیدم رفتم سمتش یدفعه ینفر بهمخورد داشتم میافتادم جیمین منو گرف اما اونم خورد زمین چیزی که میدیدم و باور نمیکردم
ویو جیمین
رفتم که به سوک یونگ کمک کنم و بگیرمش که اون دختر به منم خورد تعادلم از دست دادم
سوک یونگ افتاد رو اما لبش رو لبام بود
سوک یونگ سریع پاشد
سوک یونگ: خجالت زده گف ببخشید
دستش و سمت جیمین دراز کرد و جیمینم دستشو گرف بلند شد
سوک یونگ: چیزیت نشد
جیمین: نه خوبم
سوک یونگ: بریم
جیمین: بش
رفتن
تهیونگ: نه من میگم نه یعنی نه
سومین: اره من میگم اره یعنی اره
تهیونگ: نه
سومین: اره
جیمین: عجب مکالمه لذت بخشی همیشه انقدر دعوا میکردین
تهیونگ: قبلا نا بهتر بود
سومین: قبلا من فقط یه ماه که میشناسمت
جیمین: ام... یه ماهم یه ماهه(یکم هول شد)
سوک یونگ یه چشمک به سومین زد یعنی بعدا کارت دارم
سومینم یع تای ابروشو بالا انداخت و گف
سومین: تا نگی چیشده نمیام
سوک یونگ: هیون بهم گف دیگه(الکی گف که جیمین نفهمه)
سومین: اهاا.. اوک(منظورشو فهمید)
جیمین: چطوری نشنیدیم که حرف بزنید یاا حتی بهم نزدیک شین منظورتون فمهموندین
سوک یونگ: دیگه دیگه
پارت بعد شرطا رو میذارم
از این به بعد هر 2 پارت یبار شرط میذارم🙃
۴.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.