عشق اجباری p22
...ایشا...
اون خود جونگ کوکه اخه چرا؟اون ا/ت عوضی همیشه سد راهمه اما هنوز تموم نشده من خونه جونگ کوک رو بلدم احتمالا رفته خونه جونگ کوک جونش
...خونه جونگ کوک...
ا/ت:کوک
جونگ کوک:بله؟
ا/ت:چرا اجوما امروز نیومده؟
جونگ کوک:نمیدونم حتی جواب تلفنشم نداد
(صدای زنگ میاد)
جونگ کوک:من میرم ببینم کیه
ا/ت:باشه
(جونگ کوک از پشت ایفون)
جونگ کوک:بله؟
؟:سلام من دختر خدمتکارتون هستم مادرم تا یه مدت نمیتونه بیاد من به جاش اومدم
جونگ کوک:اوه باشه بیا تو
...جونگ کوک...
یه کمی مشکوکه
ا/ت:کی بود؟
جونگ کوک:دختر اجوما اومده بجاش کار کنه اجوما تا یه مدت نمیاد
ا/ت:اها باشه
؟:سلام
جونگ کوک،ا/ت:سلام
ا/ت:ما باید شما رو چی صدا کنیم؟
؟:منو ینا صدا کنین
ا/ت:باشه
ادمین:بچه ها نقشه ی ایشا این بود که اجوما رو زندانی کنه و قیافه خوش رو عوض کنه تا کسی نشناستش و به خونه جونگ کوک بره تا ا/ت رو بکشه و خودشو ینا معرفی کرد
جونگ کوک:ینا اول لباساتو عوض کن تا اون موقع منو ا/ت هم صبحانه مون رو میخوریم و میتونی بیای میز رو جمع کنی
ینا:چشم
...ینا...
ا/ت از روزای اخر عمرت لذت ببر چون دیگه قرار نیست تو این دنیا باشی
ا/ت:کوک
جونگ کوک:بله
ا/ت:راستش من با جیمین یه کاری دارم میخوام برم پیشش سریع برمیگردم
جونگ کوک:باشه
(ا/ت جونگ کوک رو میبوسه و میره بیرون...ینا میاد و کارای خونه رو انجام میده)
جونگ کوک:ینا
ینا:بله
جونگ کوک:تو چجوری همراه مادرت اومدی امریکا؟
ینا:چی؟عام...خب...همراهش اومدم دیگه
جونگ کوک:اما من فقط یه بلیط بهش دادم تو چجوری اومدی؟
ینا:خب...خودن یه بلیط گرفتم
جونگ کوک:پول از کجا اوردی؟تو که فقط یه خدمتکاری
ینا:از یه نفر قرض گرفتم
جونگ کوک:اجوما میتونست به خودم بگه تا یه بلیط دیگه میدادم بهش
ینا:ما نباید به شما زحمت بدیم
جونگ کوک:باشه هرجور راحتین
ینا:اقا
جونگ کوک:بله
ینا:میشه خودتونو بهم معرفی کنین فکر کنم مدت زیادی باید اینجا کار کنم
جونگ کوک:اوه...مامانت منو اقای جئون صدا میزد و اون خانم هم دوست دخترمه و اسمش ا/ته
ینا:باشه
(ا/ت وارد میشه سلام میکنه و جونگ کوک رو میبوسه)
ا/ت:کوک
...ایشا...
دختره ی هر*زه جونگ کوک من رو کوک صدا میکنی؟مهم نیست چون قراره بمیری
جونگ کوک:بله
ا/ت:میشه زودتر برگردیم کره؟
جونگ کوک:چیشد قبلا که نمیخواستی بری حالا میخوای زود تر بری کره؟
ا/ت:دلم برای کشور خودم تنگ شده
جونگ کوک:من واسه ی هفته ی بعد بلیط گرفتم
...ایشا...
پس وقت زیادی ندارم چون قراره یک هفته دیگه برن کره تا اون موقع سم رو به ا/ت میدم سم توی جیبمه
ا/ت:باشه اشکالی نداره
ینا:خانم میخواین براتون چایی بیارم؟به نظر خسته میاین
ا/ت:اره چرا که نه کیک هم بیار داخل یخچاله
جونگ کوک:برای منم مشروب بیار
#فیک
اون خود جونگ کوکه اخه چرا؟اون ا/ت عوضی همیشه سد راهمه اما هنوز تموم نشده من خونه جونگ کوک رو بلدم احتمالا رفته خونه جونگ کوک جونش
...خونه جونگ کوک...
ا/ت:کوک
جونگ کوک:بله؟
ا/ت:چرا اجوما امروز نیومده؟
جونگ کوک:نمیدونم حتی جواب تلفنشم نداد
(صدای زنگ میاد)
جونگ کوک:من میرم ببینم کیه
ا/ت:باشه
(جونگ کوک از پشت ایفون)
جونگ کوک:بله؟
؟:سلام من دختر خدمتکارتون هستم مادرم تا یه مدت نمیتونه بیاد من به جاش اومدم
جونگ کوک:اوه باشه بیا تو
...جونگ کوک...
یه کمی مشکوکه
ا/ت:کی بود؟
جونگ کوک:دختر اجوما اومده بجاش کار کنه اجوما تا یه مدت نمیاد
ا/ت:اها باشه
؟:سلام
جونگ کوک،ا/ت:سلام
ا/ت:ما باید شما رو چی صدا کنیم؟
؟:منو ینا صدا کنین
ا/ت:باشه
ادمین:بچه ها نقشه ی ایشا این بود که اجوما رو زندانی کنه و قیافه خوش رو عوض کنه تا کسی نشناستش و به خونه جونگ کوک بره تا ا/ت رو بکشه و خودشو ینا معرفی کرد
جونگ کوک:ینا اول لباساتو عوض کن تا اون موقع منو ا/ت هم صبحانه مون رو میخوریم و میتونی بیای میز رو جمع کنی
ینا:چشم
...ینا...
ا/ت از روزای اخر عمرت لذت ببر چون دیگه قرار نیست تو این دنیا باشی
ا/ت:کوک
جونگ کوک:بله
ا/ت:راستش من با جیمین یه کاری دارم میخوام برم پیشش سریع برمیگردم
جونگ کوک:باشه
(ا/ت جونگ کوک رو میبوسه و میره بیرون...ینا میاد و کارای خونه رو انجام میده)
جونگ کوک:ینا
ینا:بله
جونگ کوک:تو چجوری همراه مادرت اومدی امریکا؟
ینا:چی؟عام...خب...همراهش اومدم دیگه
جونگ کوک:اما من فقط یه بلیط بهش دادم تو چجوری اومدی؟
ینا:خب...خودن یه بلیط گرفتم
جونگ کوک:پول از کجا اوردی؟تو که فقط یه خدمتکاری
ینا:از یه نفر قرض گرفتم
جونگ کوک:اجوما میتونست به خودم بگه تا یه بلیط دیگه میدادم بهش
ینا:ما نباید به شما زحمت بدیم
جونگ کوک:باشه هرجور راحتین
ینا:اقا
جونگ کوک:بله
ینا:میشه خودتونو بهم معرفی کنین فکر کنم مدت زیادی باید اینجا کار کنم
جونگ کوک:اوه...مامانت منو اقای جئون صدا میزد و اون خانم هم دوست دخترمه و اسمش ا/ته
ینا:باشه
(ا/ت وارد میشه سلام میکنه و جونگ کوک رو میبوسه)
ا/ت:کوک
...ایشا...
دختره ی هر*زه جونگ کوک من رو کوک صدا میکنی؟مهم نیست چون قراره بمیری
جونگ کوک:بله
ا/ت:میشه زودتر برگردیم کره؟
جونگ کوک:چیشد قبلا که نمیخواستی بری حالا میخوای زود تر بری کره؟
ا/ت:دلم برای کشور خودم تنگ شده
جونگ کوک:من واسه ی هفته ی بعد بلیط گرفتم
...ایشا...
پس وقت زیادی ندارم چون قراره یک هفته دیگه برن کره تا اون موقع سم رو به ا/ت میدم سم توی جیبمه
ا/ت:باشه اشکالی نداره
ینا:خانم میخواین براتون چایی بیارم؟به نظر خسته میاین
ا/ت:اره چرا که نه کیک هم بیار داخل یخچاله
جونگ کوک:برای منم مشروب بیار
#فیک
۲۵.۰k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.