تپش قلب پارت ۱۸
شب شد و منتظر سومالیا شدم که در زدن رفتم در و باز کردم خودش بود پریدم تو بغلش من:آییی دلم برات تنگ شده بود سومالیا:منم همینطور از تو بغلش اومدم بیرون من:بیا تو همون موقع جونگ کوک اومد سلام داد کوک:سلام من جونگ کوکم من:دوست پسرمه کپ نکن سومالیا:چرا انقدر آشنایی معروفی کوک:بله هستم من:آره هست عضو گروه بی تی اس سومالیا:عااااااا تویی داشت میرفت سمتش کشیدمش رفتم جلوشو گرفتم خیلی عجیب بود من:آره خودشه سومالیا:چقدر میخواستم از نزدیک ببینمشون من:میبینیشون بلخره سومالیا:خیلی خرشانسی من:میدونم بیا بشین سومالیا:باشه اومد نشست منم رفتم تو آشپزخونه تا قهوه درست کنم جونگ کوکم باهام اومد کنارم کوک:کمک نمیخوای من:چرا بیا اومد پیشم کوک:دوست خودتم نمیزاری بیاد نزدیک من:چه دوستم باسه چه نباسه حق نداره بهت نزدیک شه کوک:واقعا من:آره اومد سمتم داشت میرفت سمت گردنم و گردنمو بوسید کوک:حسود من:نکن میبینه بعدشم من حسود نیستم فقط دوست ندارم کسی دیگه ای بهت دست بزنه همین کوک:ما که تو آشپز خونه ایم بیبی ببین خودت داری یه کاری میکنی بخورمتا من:🙂😂 اومد از پشت بغلم کرد شیکممو گرفت برای اینکه قهوه درست شه برگشتم طرفش دوتا دستامو پشتم رو کابینت گذاشتم و یکمخم شد اونم دوتا دستاشو کنار شیکمم گذاشت و دستمو همونجوری میپالید انگوشتشو روشون میکشید و نزدیک تر شد و صورتشو بیشتر آورد جلوکوک:تو که انقدر با زبونت منو تخریک میکنی انتظار داری وقتی قلبمو آب میکنی بشینم نگاه کنم لعنتی به لبام نگاه میکرد و چشمام زل زده بود منم خنده دو لبام بود من:پس تو چی وقتی تو ناز منو میکشی و با حرفات منو بیشتر عاشق خودت میکنی چی میگی کوک:من دوست دارم من:پررو باهمخندیدیمداشتمیومد لبامو بوس کنه با گردنمو که سومالیا صدا زد کوک:ای کهی عب نداره من:ما زمان داریم کوک:درسته قهوه رو ریختم بردم یکم باهم حرف زدیم و دیگه رفت خواست بیاد جونگ کوک و بغل کنه خودمو انداختم جلو من:خداحافظ کوک:خداحافظ بعد رفت من:هوفففف اومد نزدیکم شد منم رفتم عقب کوک:دختره ی حسود من:باز گفتی حسود خوردم به دیوار دوتا دستاشو دو طرف گذاشت
۷.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.