فیک تقاص پارت ۶۱
جونگ کوک گفت در هر صورت باید از ا/ت فاصله بگیرم
گفتم که چی واسه چی باید این کارو بکنی ؟
جونگ کوک گفت من به اون اسیب میزنم در ضمن اگه هیونگ شیک بفهمه به ا/ت حس دارم خیلی سریع از بین میبرتش اصلا کار عاقلانه ای نیس
گفتم خب .... ببین تو گفتی به هیونگ شیک بگم من نمی تونم دیگه دنبالش بگردم خودشون برن ا/ت رو پیدا کنن خب حالا هیونگ شیک رفت ا/ت رو پیدا کرد ... صد در صد برمیگردونه پیش خودت دیگه اون موقع چی میشه ؟
جونگ کوک گفت من قرار نیس کره بمونم ! ..... میخوام برم امریکا
با تعجب گفتم چرا ؟
جونگ کوک گفت اتفاقا دستور خود هیونگ شیکه فقط من با یه تغییرات کوچیک عملیش میکنم .... برای اینکه بتونه خیلی بیشتر با شریکاش ارتباط داشته باشه
تازه یادم افتاد قضیه چی بود سرم و به علامت تایید تکون دادم و گفتم هر کاری میتونی بکن چون من دیگه واقعا تحمل این وضعیتو ندارم
جونگ کوک گفت بهترین کاری که میتونم در حق ا/ت بکنم اینه که به جیمین بگم یواشکی حواسش به ا/ت باشه .... اگه میفهمیدم جین کجاس ا/ت رو به جین می سپردم
با ناراحتی و حال گرفته گفتم خبری که از جین اومده رو شنیدی ؟
جونگ کوک با کلافگی گفت همونی که میگن مرده ؟
سرم و به علامت تایید تکون دادم و گفتم اره ... هنوز به نامجون نگفتم
جونگ کوک گفت جیمین کاری کرد که الان هر کی که خبر مردنش میاد احساس میکنم هنوز زنده ست
گفتم ولی جین هم ادمی نیس که جون به عزرائیل بده .... یه کم خبره مشکوکه !
جونگ کوک گفت مطمئنم نمرده فقط شایعه ست
با حرص گفتم واقعا درک شون نمی کنم
جونگ کوک گفت گوز از کو*نشون کج در میاد شایعه درست میکنم همه شون لنگه ی هیونگ شیک هستن مطمئن باش این خبر رو هم خود هیونگ شیک دراورده چون هیونگ شیک همیشه از جین و نامجون متنفر بود ... بیخیال اینا فهمیدی باید چیکار کنی !؟
گفتم متاسفانه بله
جیمین ویو
هر چقد بوق زدم هیچکس در خونه رو باز نکرد
با تعجب از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت در خونه با کلید بازش کردم و وارد شدم
با دیدن صحنه ی رو به روم شوکه شدم
همه ی نگهبانا رو زمین افتاده بودن و خونی بودن هیچ کدومشون تکون نمیخوردن
واااااااااای ا/ت !
با وحشت فقط دوییدم سمت خونه در و با شدت باز کردم کل خونه بهم ریخته بود
فقط دوییدم طبقه ی بالا که ا/ت رو پیدا کنم دو تا از نگهبانا هم داخل راهرو رو زمین خونی افتاده بودن
استرس داشتم میترسیدم بلایی سر ا/ت اومده باشه
دستام میلرزید
دستم و سمت دستگیره ی در دراز کردم و با تردید دستگیره رو کشیدم پایین
با دیدن صحنه ی رو به روم روحم واسه چند ثانیه احساس کردم از بدنم خارج شد و دوباره برگشت !
دوستان دوباره با شوک بزرگی برگشتم
بد جایی تموم کردم
بمونید تو خماری حال کنید😂
بعد دو روز به زور گوشیمو از مامانم گرفتم
رسما جنگ راه انداخته بودم تو خونه واسه یه دونه گوشی😂😂
مامانم برگشت بهم گفت امتحانات شروع بشه تا یه ماه قرار نیس گوشی بدم بهت
بنابراین قراره بدبخت بشم
سعی میکنم تا امتحانا بیشتر اپلود کنم حال کنید
ولی امتحانا کل شروع بشه یعنی از ۳ دی به بعد دیگه قرار نیس انلاین بشم
از همین الان عذا گرفتم😶
گفتم که چی واسه چی باید این کارو بکنی ؟
جونگ کوک گفت من به اون اسیب میزنم در ضمن اگه هیونگ شیک بفهمه به ا/ت حس دارم خیلی سریع از بین میبرتش اصلا کار عاقلانه ای نیس
گفتم خب .... ببین تو گفتی به هیونگ شیک بگم من نمی تونم دیگه دنبالش بگردم خودشون برن ا/ت رو پیدا کنن خب حالا هیونگ شیک رفت ا/ت رو پیدا کرد ... صد در صد برمیگردونه پیش خودت دیگه اون موقع چی میشه ؟
جونگ کوک گفت من قرار نیس کره بمونم ! ..... میخوام برم امریکا
با تعجب گفتم چرا ؟
جونگ کوک گفت اتفاقا دستور خود هیونگ شیکه فقط من با یه تغییرات کوچیک عملیش میکنم .... برای اینکه بتونه خیلی بیشتر با شریکاش ارتباط داشته باشه
تازه یادم افتاد قضیه چی بود سرم و به علامت تایید تکون دادم و گفتم هر کاری میتونی بکن چون من دیگه واقعا تحمل این وضعیتو ندارم
جونگ کوک گفت بهترین کاری که میتونم در حق ا/ت بکنم اینه که به جیمین بگم یواشکی حواسش به ا/ت باشه .... اگه میفهمیدم جین کجاس ا/ت رو به جین می سپردم
با ناراحتی و حال گرفته گفتم خبری که از جین اومده رو شنیدی ؟
جونگ کوک با کلافگی گفت همونی که میگن مرده ؟
سرم و به علامت تایید تکون دادم و گفتم اره ... هنوز به نامجون نگفتم
جونگ کوک گفت جیمین کاری کرد که الان هر کی که خبر مردنش میاد احساس میکنم هنوز زنده ست
گفتم ولی جین هم ادمی نیس که جون به عزرائیل بده .... یه کم خبره مشکوکه !
جونگ کوک گفت مطمئنم نمرده فقط شایعه ست
با حرص گفتم واقعا درک شون نمی کنم
جونگ کوک گفت گوز از کو*نشون کج در میاد شایعه درست میکنم همه شون لنگه ی هیونگ شیک هستن مطمئن باش این خبر رو هم خود هیونگ شیک دراورده چون هیونگ شیک همیشه از جین و نامجون متنفر بود ... بیخیال اینا فهمیدی باید چیکار کنی !؟
گفتم متاسفانه بله
جیمین ویو
هر چقد بوق زدم هیچکس در خونه رو باز نکرد
با تعجب از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت در خونه با کلید بازش کردم و وارد شدم
با دیدن صحنه ی رو به روم شوکه شدم
همه ی نگهبانا رو زمین افتاده بودن و خونی بودن هیچ کدومشون تکون نمیخوردن
واااااااااای ا/ت !
با وحشت فقط دوییدم سمت خونه در و با شدت باز کردم کل خونه بهم ریخته بود
فقط دوییدم طبقه ی بالا که ا/ت رو پیدا کنم دو تا از نگهبانا هم داخل راهرو رو زمین خونی افتاده بودن
استرس داشتم میترسیدم بلایی سر ا/ت اومده باشه
دستام میلرزید
دستم و سمت دستگیره ی در دراز کردم و با تردید دستگیره رو کشیدم پایین
با دیدن صحنه ی رو به روم روحم واسه چند ثانیه احساس کردم از بدنم خارج شد و دوباره برگشت !
دوستان دوباره با شوک بزرگی برگشتم
بد جایی تموم کردم
بمونید تو خماری حال کنید😂
بعد دو روز به زور گوشیمو از مامانم گرفتم
رسما جنگ راه انداخته بودم تو خونه واسه یه دونه گوشی😂😂
مامانم برگشت بهم گفت امتحانات شروع بشه تا یه ماه قرار نیس گوشی بدم بهت
بنابراین قراره بدبخت بشم
سعی میکنم تا امتحانا بیشتر اپلود کنم حال کنید
ولی امتحانا کل شروع بشه یعنی از ۳ دی به بعد دیگه قرار نیس انلاین بشم
از همین الان عذا گرفتم😶
۵۰.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.