love game"part⁸"
love game"part⁸"
"جونگکوک بیا تو اتاق جلسه...همه اونجان^
^چشم":Kook
'پسر به سمت اتاق جلسه رفت و وارد اتاق شد.روی صندلی خودش نشست که رئیس لب باز کرد'
"خب ما نقشه جدید میخوایم...کسی نظری داره؟"
"م......":Kook
"رئیس اولین چیزی که باید ازش سر در بیاریم اینه که چطوری فهمیده"
"رئیس من میگم کار ستاره مرگه"
"موافقم"
"شماها باز بحث اونو کشیدین وسط":Kook
"خب مگه دوروغ میگم باید کار همون باشه وگرنه چطوری فهمیده؟اشتباه میکنم؟رئیس؟"
"منم میگم کار همونه"
"رئیس شما نظری ندارید؟"
"به احتمال زیاد کار همون دخترس"
"آخه رئی........":Kook
"حرف نباشه.اگه کار اون نیست پس هنریک چطور فهمیده؟باید حواستونو بیشتر جمع کنید.الانم بیاید فکرامونو بزاریم روهم یه نقشه جدید بکشیم"
"رئیس ما نمیتونیم همش منتظر یه کار از طرف هنریک بمونیم که بخوایم خرابش کنیم،منظورم اینکه همیشه نمیتونیم منتظر بمونیم تا یه معامله کنهوما اونجا گیرش بندازیم":Kook
"چهکار دیگهای میتونیم بکنیم به نظرت؟:
:ما اطلاعات بیشتری نیاز داریم.....اطلاعاتی مثل اینکه کجا زندگی میکنه...الان کجاست...فردا کجا میره یا چیزایی مثل اینا. نه اینکه تنها اطلاعاتمون این باشه که کی معامله داره":Kook
"کسی ایده دیگه ای نداره؟"
"............"
"باشه پس....ما اطلاعات بیشتری جمع میکنیم و تحویل جونگکوک میدیم....اتمام جلسه"
'همگی بلند شدند و به سمت اتاق های خودشان رفتند که جونگکوک با صدای رئیسش برگشت'
"جونگکوک..."
"بله؟"
"ازت انتظار دارم این پرونده رو به اتمام برسونی پس صدتو بزار!"
"من تمام تلاشم رو میکنم رئیس":Kook
"میتونی بری"
"با اجازه":Kook
"جونگکوک بیا تو اتاق جلسه...همه اونجان^
^چشم":Kook
'پسر به سمت اتاق جلسه رفت و وارد اتاق شد.روی صندلی خودش نشست که رئیس لب باز کرد'
"خب ما نقشه جدید میخوایم...کسی نظری داره؟"
"م......":Kook
"رئیس اولین چیزی که باید ازش سر در بیاریم اینه که چطوری فهمیده"
"رئیس من میگم کار ستاره مرگه"
"موافقم"
"شماها باز بحث اونو کشیدین وسط":Kook
"خب مگه دوروغ میگم باید کار همون باشه وگرنه چطوری فهمیده؟اشتباه میکنم؟رئیس؟"
"منم میگم کار همونه"
"رئیس شما نظری ندارید؟"
"به احتمال زیاد کار همون دخترس"
"آخه رئی........":Kook
"حرف نباشه.اگه کار اون نیست پس هنریک چطور فهمیده؟باید حواستونو بیشتر جمع کنید.الانم بیاید فکرامونو بزاریم روهم یه نقشه جدید بکشیم"
"رئیس ما نمیتونیم همش منتظر یه کار از طرف هنریک بمونیم که بخوایم خرابش کنیم،منظورم اینکه همیشه نمیتونیم منتظر بمونیم تا یه معامله کنهوما اونجا گیرش بندازیم":Kook
"چهکار دیگهای میتونیم بکنیم به نظرت؟:
:ما اطلاعات بیشتری نیاز داریم.....اطلاعاتی مثل اینکه کجا زندگی میکنه...الان کجاست...فردا کجا میره یا چیزایی مثل اینا. نه اینکه تنها اطلاعاتمون این باشه که کی معامله داره":Kook
"کسی ایده دیگه ای نداره؟"
"............"
"باشه پس....ما اطلاعات بیشتری جمع میکنیم و تحویل جونگکوک میدیم....اتمام جلسه"
'همگی بلند شدند و به سمت اتاق های خودشان رفتند که جونگکوک با صدای رئیسش برگشت'
"جونگکوک..."
"بله؟"
"ازت انتظار دارم این پرونده رو به اتمام برسونی پس صدتو بزار!"
"من تمام تلاشم رو میکنم رئیس":Kook
"میتونی بری"
"با اجازه":Kook
۱.۵k
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.