pt1
*سال1820 چوسان قدیم*
با شادی غیر قابل توصیفش با پسر مورد علاقه اش توی بازار میگشت و از کنار هر رستوران و غذاخوری ای که رد میشدن، با هیجان از غذاهای خوشمزه اش تعریف میکرد.
تمام مدت به اون خیره بود و لبخند محوی روی لبش بود. نور ماه کامل به صورت دختر میتابید و زیباییش رو دوچندان میکرد. باد لای موهای بلند و موج دارش میرقصید و از اون یه الهه میساخت.
بالاخره به خونه رسیدن و با قیافه ی اخمالوی چانیول رو به رو شدن.
چانیول:میشه بپرسم تاحالا چیکار میکردین؟نزدیک صبحه. اصلا تغصیر من بود که با آبوجی صحبت کردم که اجازه بده نامزد بشین. شما میدونید که چقدر جوان...
آیون:اورابونی خواهش میکنم.
حرفش با گرفتن دهنش توسط خواهرش قطع شد. آیون که مطمئن شد برادرش قرار نیست دوباره سرش غر بزنه، دستش رو برداشت. چانیول با دلسوزی گفت:
چانیول:من فقط نگرانم همین. میدونید که کانگ سه می دیگه گروگان خون آشامای سفید توی چین نیست و خیلی هم خطرناکه. مخصوصا که آیون عشق جیهون رو مال خودش کرده.
جیهون:بله هیونگ میدونیم. از اولم کانگ سه می به من چشم داشته.
آیون چشمی چرخوند و زیر لب غر زد.
چانیول:من دیگه میرم شما هم بهتره برین بخوابین برای فردا شب انرژی داشته باشین.
***
آیون:واییی لو خیلی قشنگ شدی. نمیتونم نگاهمو ازت بگیرم.
لوهان:خجالت بکش پارک داری ازدواج میکنی.
آیون زد زیر خنده ولی با صدای چانیول خنده ش متوقف شد.
چانیول:هی شما دوتا چقدر طولش داد...لوهان خودتی؟
لوهان از خجالت گونه هاش سرخ شدن و سرفه مصنوعی کرد. آیون مچ دست برادرش رو گرفت و از لوهان دور کرد. به آرومی لب زد.
آیون:پس کی میخوای به لو اعتراف کنی؟ میدونی اگه نتونی لوهان رو بدست بیاری اونو میفرستن که گروگان خون آشامای سیاه بشه.
سومی:همچین اتفاقی نمی افته. انقدر به چان استرس وارد نکن بزار مرحله به مرحله پیش بره آیون.
هردو با صدای رئیس قبیله جا خورده تعظیمی کردن و آیون دسپاچه گفت:
آیون:درسته اما میدونین اگه دیر بجنبه ممکنه حتی براش همسری پیدا کنن.
سومی:مطمئنا همینطوره ولی تا دستور من نباشه همچین اتفاقی نمی افته.
آیون:من فقط نگرانم.
چانیول:ولی تو الان باید نگران عروسی خودت باشی مگه نه؟
***
مراسم عروسی با تشریفات زیادی به اتمام رسیده بود و بعدش وارد اقامتگاه مشترکشون شدن. جیهون با هیجان و شیطنت گفت:
جیهون:دیگه میتونم داشته باشمت.
اهم اهم نویسنده عزیز صحبت میکنه:حالتون چطوره لاولیا؟
خب این فیک شرطیه 10 تا کامنت 15 تا لایک=پارت بعد رو میزارم🌝
با شادی غیر قابل توصیفش با پسر مورد علاقه اش توی بازار میگشت و از کنار هر رستوران و غذاخوری ای که رد میشدن، با هیجان از غذاهای خوشمزه اش تعریف میکرد.
تمام مدت به اون خیره بود و لبخند محوی روی لبش بود. نور ماه کامل به صورت دختر میتابید و زیباییش رو دوچندان میکرد. باد لای موهای بلند و موج دارش میرقصید و از اون یه الهه میساخت.
بالاخره به خونه رسیدن و با قیافه ی اخمالوی چانیول رو به رو شدن.
چانیول:میشه بپرسم تاحالا چیکار میکردین؟نزدیک صبحه. اصلا تغصیر من بود که با آبوجی صحبت کردم که اجازه بده نامزد بشین. شما میدونید که چقدر جوان...
آیون:اورابونی خواهش میکنم.
حرفش با گرفتن دهنش توسط خواهرش قطع شد. آیون که مطمئن شد برادرش قرار نیست دوباره سرش غر بزنه، دستش رو برداشت. چانیول با دلسوزی گفت:
چانیول:من فقط نگرانم همین. میدونید که کانگ سه می دیگه گروگان خون آشامای سفید توی چین نیست و خیلی هم خطرناکه. مخصوصا که آیون عشق جیهون رو مال خودش کرده.
جیهون:بله هیونگ میدونیم. از اولم کانگ سه می به من چشم داشته.
آیون چشمی چرخوند و زیر لب غر زد.
چانیول:من دیگه میرم شما هم بهتره برین بخوابین برای فردا شب انرژی داشته باشین.
***
آیون:واییی لو خیلی قشنگ شدی. نمیتونم نگاهمو ازت بگیرم.
لوهان:خجالت بکش پارک داری ازدواج میکنی.
آیون زد زیر خنده ولی با صدای چانیول خنده ش متوقف شد.
چانیول:هی شما دوتا چقدر طولش داد...لوهان خودتی؟
لوهان از خجالت گونه هاش سرخ شدن و سرفه مصنوعی کرد. آیون مچ دست برادرش رو گرفت و از لوهان دور کرد. به آرومی لب زد.
آیون:پس کی میخوای به لو اعتراف کنی؟ میدونی اگه نتونی لوهان رو بدست بیاری اونو میفرستن که گروگان خون آشامای سیاه بشه.
سومی:همچین اتفاقی نمی افته. انقدر به چان استرس وارد نکن بزار مرحله به مرحله پیش بره آیون.
هردو با صدای رئیس قبیله جا خورده تعظیمی کردن و آیون دسپاچه گفت:
آیون:درسته اما میدونین اگه دیر بجنبه ممکنه حتی براش همسری پیدا کنن.
سومی:مطمئنا همینطوره ولی تا دستور من نباشه همچین اتفاقی نمی افته.
آیون:من فقط نگرانم.
چانیول:ولی تو الان باید نگران عروسی خودت باشی مگه نه؟
***
مراسم عروسی با تشریفات زیادی به اتمام رسیده بود و بعدش وارد اقامتگاه مشترکشون شدن. جیهون با هیجان و شیطنت گفت:
جیهون:دیگه میتونم داشته باشمت.
اهم اهم نویسنده عزیز صحبت میکنه:حالتون چطوره لاولیا؟
خب این فیک شرطیه 10 تا کامنت 15 تا لایک=پارت بعد رو میزارم🌝
۵.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.