(و این شما و این پارت جدید که قراره بیشتر خمار بمونید😈👌🏻😔
(و این شما و این پارت جدید که قراره بیشتر خمار بمونید😈👌🏻😔)
#شاهزاده_کتاب
P=12
+ و از پشت یه تیر حروم اون یارو کردم
- پشمام اون زدش
< عمو ..........تهیونگ
-بریم دکتر
+ بغلش کردم و بردمش بیمارستان
ساعت ها زمان برد و وقتی که عمل تموم شد دکتر با کلی استرس و اضطراب اومد و گفت خانم هیون ما به احیا ی قلب نیاز داریم کسی داوطلب نمیشه و اگر تا ۲۰ دقیقه ی دیگه یه احیای قلب صورت نگیره یونا فوت میشه یه نگاه به تهیونگ کردم و گفتم من داوطلب میشی
- اشکی که توی چشمام مج میزد نگاه کردم به هیون
- نمیشه
+ میشه وقتو تلف نده اوکی من میرم.........دوست دارم تهیونگی و همیشه عاشقت بودم داشتم میرفتم لباس نیازو بپوشم که یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش د دستشو دور کمرم حلقه کرد و خیلیییییی عمیق منو بوسید
+ منم همراهیش کردم و واقعا حس بدی داشت که بعد مدت ها عشقی واقعا عاشقش بودی رو از دست بدی
- جوری که عمیق میبوسیدمش واقعا ناراحت کننده بود که برای همیشه باید از عشقت بگذری
+ یهو دکتر خیلی سریع اومد و گفت یه خانمی الان فوت شد و قلب اون رو برای یونا میزاریم
+ اوکی اوکی ممنوننننننن خیلی دوستون دارم ممنون
(ادمین : فک کردین تازه آخراشه نهههههههه تازه داره داستان اصلی شروع میشههه. راستی دکتره هم همسن و سال تهیونگه )
- جوری که خیلی حسودی و عصبی شده بودم که هیون از بقل دکتره در اومد
( علامت دُکتر *)
* من میرم
+ بعد ساعت ها دکتر اومد بیرون
* عمل به موفقیت تموم شد و دکتر به گفت که
*میشه ........
خماررررررررررر
ایندفه میخوام قشنگ خمار بزارمتون پس یخورده شرایطو بیشتر میکنم👌🏻😔🌚😈
شرایط😈🌚
⁶ لایک 😈🌚
⁴ کامنت🌚😈
⁷¹ تایی شدن😈🌚
#شاهزاده_کتاب
P=12
+ و از پشت یه تیر حروم اون یارو کردم
- پشمام اون زدش
< عمو ..........تهیونگ
-بریم دکتر
+ بغلش کردم و بردمش بیمارستان
ساعت ها زمان برد و وقتی که عمل تموم شد دکتر با کلی استرس و اضطراب اومد و گفت خانم هیون ما به احیا ی قلب نیاز داریم کسی داوطلب نمیشه و اگر تا ۲۰ دقیقه ی دیگه یه احیای قلب صورت نگیره یونا فوت میشه یه نگاه به تهیونگ کردم و گفتم من داوطلب میشی
- اشکی که توی چشمام مج میزد نگاه کردم به هیون
- نمیشه
+ میشه وقتو تلف نده اوکی من میرم.........دوست دارم تهیونگی و همیشه عاشقت بودم داشتم میرفتم لباس نیازو بپوشم که یهو دستمو گرفت و کشید سمت خودش د دستشو دور کمرم حلقه کرد و خیلیییییی عمیق منو بوسید
+ منم همراهیش کردم و واقعا حس بدی داشت که بعد مدت ها عشقی واقعا عاشقش بودی رو از دست بدی
- جوری که عمیق میبوسیدمش واقعا ناراحت کننده بود که برای همیشه باید از عشقت بگذری
+ یهو دکتر خیلی سریع اومد و گفت یه خانمی الان فوت شد و قلب اون رو برای یونا میزاریم
+ اوکی اوکی ممنوننننننن خیلی دوستون دارم ممنون
(ادمین : فک کردین تازه آخراشه نهههههههه تازه داره داستان اصلی شروع میشههه. راستی دکتره هم همسن و سال تهیونگه )
- جوری که خیلی حسودی و عصبی شده بودم که هیون از بقل دکتره در اومد
( علامت دُکتر *)
* من میرم
+ بعد ساعت ها دکتر اومد بیرون
* عمل به موفقیت تموم شد و دکتر به گفت که
*میشه ........
خماررررررررررر
ایندفه میخوام قشنگ خمار بزارمتون پس یخورده شرایطو بیشتر میکنم👌🏻😔🌚😈
شرایط😈🌚
⁶ لایک 😈🌚
⁴ کامنت🌚😈
⁷¹ تایی شدن😈🌚
۶.۲k
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.