(شادی اور) part 22
€خب ادامه کارتو بکن(با لبخند)
¢باشه
لبمو با پیشونیمو ضد عفونی کرد و بهشون چسپ زخم زد
¢تموم شد
میخواستم بلند شم که
¢ببخشید
€چرا معذرت خواهی میکنی؟
¢چون بخاطر من اینطوری شدی ببخشید
€نباید معذرت بخوای چون تقصیر تو نبود
¢... (تایید کرد)
باهم داشتیم از محوطه مدرسه بیرون میرفتیم که پرسیدم
€چندوقته که اکیپ دارین؟
¢فک کنم سه سالی میشه که اکیپ دارن ولی من تازه یه ساله تو اکیپشونم کوچیکترین عضو اکیپمون جونگ کوکه که یه سال از من کوچیک تره
€اها
¢شوگا میشه درمورد اتفاق امروز به کسی چیزی نگی؟ نمیخوام بدونن
€باشه به کسی نمیگم خیالت راحت
¢ممنون
یهو گوشیش زنگ خود و اون برداشت
^ویو سوبین^
گوشیم زنگ خورد دیدم مامانمه برداشتم
*مکالمه*
¢سلام مامان
م.س:سوبین اصلا معلوم هست کجایی؟ خیلی وقته منتظرم
¢ببخشید مامان یه اتفاقی افتاد
که همین موقع بغض کردم
م.س: چیشده دخترم؟ خوبی؟ بیا در پشتی مدرست اونجا منتظرم
¢باشه
*پ.م*
¢خدافظ
از شوگا خداحافظی کردم و دوییدم سمت در پشتی مدرسه نمیخواستم شوگا گریه هامو ببینه چون از گریه کردن جلوی بقیه متنفرم بودم ولی دیگه نتونستم تحمل کنم رسیدم دیدم مامانم اون طرف خیابون وایستاده بدون اینکه به دور و ورم نگاه کنم دوییدم سمت ماشین مامانم که یهو..
ادامه دارد...
¢باشه
لبمو با پیشونیمو ضد عفونی کرد و بهشون چسپ زخم زد
¢تموم شد
میخواستم بلند شم که
¢ببخشید
€چرا معذرت خواهی میکنی؟
¢چون بخاطر من اینطوری شدی ببخشید
€نباید معذرت بخوای چون تقصیر تو نبود
¢... (تایید کرد)
باهم داشتیم از محوطه مدرسه بیرون میرفتیم که پرسیدم
€چندوقته که اکیپ دارین؟
¢فک کنم سه سالی میشه که اکیپ دارن ولی من تازه یه ساله تو اکیپشونم کوچیکترین عضو اکیپمون جونگ کوکه که یه سال از من کوچیک تره
€اها
¢شوگا میشه درمورد اتفاق امروز به کسی چیزی نگی؟ نمیخوام بدونن
€باشه به کسی نمیگم خیالت راحت
¢ممنون
یهو گوشیش زنگ خود و اون برداشت
^ویو سوبین^
گوشیم زنگ خورد دیدم مامانمه برداشتم
*مکالمه*
¢سلام مامان
م.س:سوبین اصلا معلوم هست کجایی؟ خیلی وقته منتظرم
¢ببخشید مامان یه اتفاقی افتاد
که همین موقع بغض کردم
م.س: چیشده دخترم؟ خوبی؟ بیا در پشتی مدرست اونجا منتظرم
¢باشه
*پ.م*
¢خدافظ
از شوگا خداحافظی کردم و دوییدم سمت در پشتی مدرسه نمیخواستم شوگا گریه هامو ببینه چون از گریه کردن جلوی بقیه متنفرم بودم ولی دیگه نتونستم تحمل کنم رسیدم دیدم مامانم اون طرف خیابون وایستاده بدون اینکه به دور و ورم نگاه کنم دوییدم سمت ماشین مامانم که یهو..
ادامه دارد...
۲.۸k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.