عشق ویرانگر
پارت ۳۱
°خوبی حالت خوبه منو میشناسی نه اصلا خودتو میشناسی میدونی اسمت چی میدونی اینجا کجاست
از حرفاش داشتم میمیردم از خنده ولی نمیخواستم بخندم ولی موفق نبودم و زدم زیر خنده
°خدا بگم چیکارت نکنه تهیونگ (داد)نگاه کن چیکار کرده با این دختر بجای اینکه گیره کنه داره هر هر میخنده هی دختره نخند گیره کن داشت میکشتت
ادای گریه در اوردم
+کوکککک این داداشت منو میخواست بکشه
دستشو گذاشت رو سرمو و ناامیدانه نگام کرد
°خوب میشی غصه نخور
خواستم بلند شم که کوک گرفتم
°کجا خودم میبرمت
+کوک من بیهوشم نشدم که بخواد الان علائمی داشته باشه نترس داداشت زیاد از این بلا ها سرم اورده
°نخه بشین
بلند شدم و بی توجه بهش رفتم بیرون دلم شکسته بود نمیخواستم جلو کوک گریه کنم و اونم ناراحت کنم اومدم بیرون که قطره های اشک خودشونو جای خندم جا دادن داشتم از پله ها میرفتم بالا که جناب کیم تهیونگ دیدم اشکام پاک کردم و با نفرت نگاش کردم یه روزی از دستت فرار میکنم و اون موقع تویی که میزنی تو سرت کیم تهیونگ رفتم بالا با پوزخند داشت نگام میکرد رفتم تو اتاق تهیونگ او هرچی اونجا داشتم و جمع کردم و رفتم یه اتاق دیگه وسایلمو پرت کردم سمت دیوار و خودمو انداختم روی تخت و بالشت رو گذاشتم جلوی دهنم و جیغ میردم و گریه میکردم بالیشت صدامو خفه میکرد کاری که همه باهام میکنن خفه کردنم بعد پنج مین جیغ کشیدن دیگه صدایی برای جیغ زدن نداشتم خوابیدم لاید یه راهی برای فرار پیدا کنم این حتما اخر منو میکشه این بیرحم تر از این حرفاست به ساعت نگاه کردم ساعت چهار نشون میداد الان همه خوابن زمان خوبیه ولی خطری بهتره باشه برای بعدا با فکر کردن به فرار خوابم برد صبح با سروصدایی که از بیرون میومد بلند شدم و کارای لازم کردم و رفتم بیرون رفتم تو سالن که یه خانومی داشت به خدامتکارا امر و نهی میکرد رفتم جلو پشتش وایستاده بودم اروم گفتم
+ببخشید
برگشت به من نگاه کرد وند ثانیه داشت بهم نگاه میکرد
؟تو اتی ؟همون زن اون پسره تهیونگ ؟
با دردید گفتم
+بلهه
؟اینم سوال کردن داره معلومه تو فقط به سلیقه همون میخوری
از خندش یه جوری شدم
+ببخشید شمااا؟
؟من؟نمیدونی؟
+باید بدونم؟
حرصی نگام کرد
؟اون پسره بهت نگفته ؟
+نه اون پسره بهم نگفته
؟من مادر جئون جونگ کوکم حالا شناختی ؟
کوک ؟چرااا فامیلیش با تهیونگ فرق داره؟
+اوهوم فهمیدم
م.ک(مامان کوک):حالا بهتره بری
+ولییییی اینجا چه خبره؟
م.ک:نمیبینی امشب جشن داریم همه هستن نامزد تهیونگم هست
چی ؟نامزد؟چ۰وری تونست اینو بگه اصلا مگه اون زن نداره
+نامزد؟
م.ک: اره نامزد حالا برو خیلی حرف میزنی
چقدر دلم میخواست بزنمش رفتم بالا وسطای پله ها بودم که صداش در اومد
م.ک:...
شرط
۱۹لایک
۳۵کامنت
°خوبی حالت خوبه منو میشناسی نه اصلا خودتو میشناسی میدونی اسمت چی میدونی اینجا کجاست
از حرفاش داشتم میمیردم از خنده ولی نمیخواستم بخندم ولی موفق نبودم و زدم زیر خنده
°خدا بگم چیکارت نکنه تهیونگ (داد)نگاه کن چیکار کرده با این دختر بجای اینکه گیره کنه داره هر هر میخنده هی دختره نخند گیره کن داشت میکشتت
ادای گریه در اوردم
+کوکککک این داداشت منو میخواست بکشه
دستشو گذاشت رو سرمو و ناامیدانه نگام کرد
°خوب میشی غصه نخور
خواستم بلند شم که کوک گرفتم
°کجا خودم میبرمت
+کوک من بیهوشم نشدم که بخواد الان علائمی داشته باشه نترس داداشت زیاد از این بلا ها سرم اورده
°نخه بشین
بلند شدم و بی توجه بهش رفتم بیرون دلم شکسته بود نمیخواستم جلو کوک گریه کنم و اونم ناراحت کنم اومدم بیرون که قطره های اشک خودشونو جای خندم جا دادن داشتم از پله ها میرفتم بالا که جناب کیم تهیونگ دیدم اشکام پاک کردم و با نفرت نگاش کردم یه روزی از دستت فرار میکنم و اون موقع تویی که میزنی تو سرت کیم تهیونگ رفتم بالا با پوزخند داشت نگام میکرد رفتم تو اتاق تهیونگ او هرچی اونجا داشتم و جمع کردم و رفتم یه اتاق دیگه وسایلمو پرت کردم سمت دیوار و خودمو انداختم روی تخت و بالشت رو گذاشتم جلوی دهنم و جیغ میردم و گریه میکردم بالیشت صدامو خفه میکرد کاری که همه باهام میکنن خفه کردنم بعد پنج مین جیغ کشیدن دیگه صدایی برای جیغ زدن نداشتم خوابیدم لاید یه راهی برای فرار پیدا کنم این حتما اخر منو میکشه این بیرحم تر از این حرفاست به ساعت نگاه کردم ساعت چهار نشون میداد الان همه خوابن زمان خوبیه ولی خطری بهتره باشه برای بعدا با فکر کردن به فرار خوابم برد صبح با سروصدایی که از بیرون میومد بلند شدم و کارای لازم کردم و رفتم بیرون رفتم تو سالن که یه خانومی داشت به خدامتکارا امر و نهی میکرد رفتم جلو پشتش وایستاده بودم اروم گفتم
+ببخشید
برگشت به من نگاه کرد وند ثانیه داشت بهم نگاه میکرد
؟تو اتی ؟همون زن اون پسره تهیونگ ؟
با دردید گفتم
+بلهه
؟اینم سوال کردن داره معلومه تو فقط به سلیقه همون میخوری
از خندش یه جوری شدم
+ببخشید شمااا؟
؟من؟نمیدونی؟
+باید بدونم؟
حرصی نگام کرد
؟اون پسره بهت نگفته ؟
+نه اون پسره بهم نگفته
؟من مادر جئون جونگ کوکم حالا شناختی ؟
کوک ؟چرااا فامیلیش با تهیونگ فرق داره؟
+اوهوم فهمیدم
م.ک(مامان کوک):حالا بهتره بری
+ولییییی اینجا چه خبره؟
م.ک:نمیبینی امشب جشن داریم همه هستن نامزد تهیونگم هست
چی ؟نامزد؟چ۰وری تونست اینو بگه اصلا مگه اون زن نداره
+نامزد؟
م.ک: اره نامزد حالا برو خیلی حرف میزنی
چقدر دلم میخواست بزنمش رفتم بالا وسطای پله ها بودم که صداش در اومد
م.ک:...
شرط
۱۹لایک
۳۵کامنت
۷.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.