وقتی میری بار پارت ۴۱

& خانم
* بله ؟
+ ما همین لباس رو می بریم
& بله همین رو می بریم چقدره ؟
* ۱۰ ملیون وون
& بفرماید ( کاراشو میده)
* رفتن سوار ماشین شدن و تو راه خونه هستن*
+فردا عروسیه باورم نمیشه
& منم باورم نمیشه (دست ا.ت رو می گیره و بوس می کنه)
& راستی فردا به آرایشگر ها و استایلیست های مو گفتم بیان از ساعت ۴ تا ۷ خونه آماده کنن که تا ۷ منم بیام که راه بیوفتیم و ساعت ۸ اونجا باشیم
و ساعت ۸ و نیم عروسی شروع می شه
+ باشه خیلی ذوق دارم به پدر هامون گفتی دیگه
& متاسفانه به جانکوک هم گفتم
+ چی نه میاد میرینه تو ی عروسی
& خب از وقتی سانا رو اعدام کردن همچین حالش خوب نیست چون دختر عموش بوده
+ حقشه اصلا بیاد و کونش بسوزه
& می گم خودتو خوب آماده کنا
+ چرا ؟
&(میاد دم گوش ا.ت)فردا شب عروسی هست و معمولا هم زن و شوهر ها شب عروسی یه کار های انجام میدن که باعث میشه یه بچه تو دل اون دختره ظاهر شه
+ اوه چه جالب ولی من و تو قبل از عروسی امتحانش نکردیم ؟
& اون که بعله کردیم ولی شب عروسی قضیه متفاوته