فیک تهیونگ ( عشق ناشناس) فصل دوم پارت ۶
از زبان ا/ت
اون خواب هنوزم ذهنم رو مشغول کرده بود
رفتم سره کار که دوستم رو دیدم اومد سمتم و بغلم کرد گفت : حالت خوبه گفتم : ممنون خوبم گفت : خیلی وقت بود که توی کُما بودی گفتم : آره...راستی تو پیشگویی چیزی میشناسی گفت : میخوای چیکار گفتم : لازمش دارم گفت : به آدرسی که میگم برو
آدرس رو داد و رفتم به اون آدرس یه خونه بزرگ و شیک بود رفتم تو یه خانم پیر نشسته بود سلام کردم و نشستم و همه چیز رو براش تعریف کردم که گفت : اون زندگی قبلی تو بوده گفتم : من میخوام ادامش رو ببینم لطفاً بهم بگید چیکار باید بکنم گفت : برو تمام کتاب های تاریخی رو بخون تا داستان زندگی گذشتت رو پیدا کنی فعلا تنها کار همینه
از اونجا در اومدم و رفتم به کتابخونه مرکزی سئول همه کتاب ها رو یکی یکی میخوندم تا شاید یه چیزی بفهمم و ببینم.....
اون خواب هنوزم ذهنم رو مشغول کرده بود
رفتم سره کار که دوستم رو دیدم اومد سمتم و بغلم کرد گفت : حالت خوبه گفتم : ممنون خوبم گفت : خیلی وقت بود که توی کُما بودی گفتم : آره...راستی تو پیشگویی چیزی میشناسی گفت : میخوای چیکار گفتم : لازمش دارم گفت : به آدرسی که میگم برو
آدرس رو داد و رفتم به اون آدرس یه خونه بزرگ و شیک بود رفتم تو یه خانم پیر نشسته بود سلام کردم و نشستم و همه چیز رو براش تعریف کردم که گفت : اون زندگی قبلی تو بوده گفتم : من میخوام ادامش رو ببینم لطفاً بهم بگید چیکار باید بکنم گفت : برو تمام کتاب های تاریخی رو بخون تا داستان زندگی گذشتت رو پیدا کنی فعلا تنها کار همینه
از اونجا در اومدم و رفتم به کتابخونه مرکزی سئول همه کتاب ها رو یکی یکی میخوندم تا شاید یه چیزی بفهمم و ببینم.....
۱۴۵.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.