make you mine part : ۱۴
^ادم وقتی دیگه واقعا میخواد خودکشی کنه...میمیره... حالا یا خودشو می کشه میمیره یا نمی کشه ولی از مرده تفاوتی نداره!
زندگی من همون موقع که بی پدر موندم همون موقع که مامانمو دیدم با کلی سختی داشت دست و پنجه میزد رفت زیر خاک !...مشکلم اینجا بود که به یه پسر وابسته شدم که براش چیزی جز سرگرمی نبودم!
^ با اینکه خودمم پسرم ولی خودمم میدونم که پسری که از ته دلش دوست داشته باشه نیست...اگه باشه هم آخرش عوض میشه!
تعجب آوره که از یه پسر اینو می شنوم...
از روی لبه ی ساختمون اومدی پایین...
میدونی من آدمی نیستم که بخاطر کس دیگه خودمو بکشم...اگه اون منو اذیت کرده اون بمیره من که بهش چیزی قرض ندارم!
^ میدونستم که قصد خودکشی نداری...ادم وقتی واقعا بخواد کاری کنه هیچی نمیتونه جلوشو بگیره..دیگه از چشماش معلوم میشه که واقعا میخواد چیکار کنه!
این همه تجربه رو به کی مدیونی؟!
^ همشو به زندگی که هیچوقت دست از سرم بر نداشت....
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
فردا :
جونگکوک دیر تر از همه اومد کمپانی!
جیمین : جونگکوک خیلی دیر کردیا منیجر خیلی اعصبانیه!
جونگکوک : حالم خوش نیست فکر کنم مریضم !
تهیونگ : خب زنگ میزدی حداقل
_ اومدم دیگه !
اومد اتاق پرو ...
ای خدا چرا منو این بشر همیشه تو یه اتاق تنها میشیم؟!ایشششش!
چیزی نگفت اومد نشست روی مبل داخل اتاق شروع کرد به سرفه کردن!
با تعجب نگاش کردی!
هی سرفه میکرد رو مخت بود .....
تو چرا هی سرفه میکنی؟!
_ خب مریضم چیکار کنم ؟!
به آدم هایی مثل تو هیچی نمیشه
_ حال ندارم جوابت بدم
بهتر
ولی واقعا دیدی خیلی حالش خوش نیست
اب بیارم؟!
_ مگه چیزی پریده گلوم ؟
نمیدونم خب.....بزارم برم دکتر رو بیارم
_ نمیخواد....
تو هم به کارت ادامه دادی!
ولی واقعا بد سرفه میکرد حالشم بد بنظر میومد!
رفتی کنارش....
_ نیا نزدیکم ....میگیری
مهم نیست وایسا ببینم تب داری؟!
_ نه من خودم میدونم تب ندارم
تو چطور میخوای بفهمی وایستا....
رفتی دستتو گذاشتی رو پیشونیش
تب نداری...
دستتو خواستی بکشی از رو پیشونیش که دستتو گرفت
بزار برم حداقل قرض بیارم امروز فیلمبرداری داری
فقط به چشمات زل زده بود
کبا تو ام...
_ دیدی دوسم داری؟!
چی؟!
_ نگرانمی دوسم داری بهم ارزش قائلی...
تو الان حالت خوش نیست نمیدونی ...
_ من حالم خوبه مریض نیستم....
یه اخم کردی و دستتو از تو دستش کشیدی بیرون...
تو ..منو ......ای وای ..البته چرا باید تعجب کنم...کار همیشگیته....دروغ گفتن ،تظاهر کردن نقش بازی کردن....ناموس تو برو بازیگر هم شو....
_ مهم نیست مهم اینه که تو هنوزم دوسم داری ولی...
ادامه فیک داخل کامنت ها
زندگی من همون موقع که بی پدر موندم همون موقع که مامانمو دیدم با کلی سختی داشت دست و پنجه میزد رفت زیر خاک !...مشکلم اینجا بود که به یه پسر وابسته شدم که براش چیزی جز سرگرمی نبودم!
^ با اینکه خودمم پسرم ولی خودمم میدونم که پسری که از ته دلش دوست داشته باشه نیست...اگه باشه هم آخرش عوض میشه!
تعجب آوره که از یه پسر اینو می شنوم...
از روی لبه ی ساختمون اومدی پایین...
میدونی من آدمی نیستم که بخاطر کس دیگه خودمو بکشم...اگه اون منو اذیت کرده اون بمیره من که بهش چیزی قرض ندارم!
^ میدونستم که قصد خودکشی نداری...ادم وقتی واقعا بخواد کاری کنه هیچی نمیتونه جلوشو بگیره..دیگه از چشماش معلوم میشه که واقعا میخواد چیکار کنه!
این همه تجربه رو به کی مدیونی؟!
^ همشو به زندگی که هیچوقت دست از سرم بر نداشت....
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
فردا :
جونگکوک دیر تر از همه اومد کمپانی!
جیمین : جونگکوک خیلی دیر کردیا منیجر خیلی اعصبانیه!
جونگکوک : حالم خوش نیست فکر کنم مریضم !
تهیونگ : خب زنگ میزدی حداقل
_ اومدم دیگه !
اومد اتاق پرو ...
ای خدا چرا منو این بشر همیشه تو یه اتاق تنها میشیم؟!ایشششش!
چیزی نگفت اومد نشست روی مبل داخل اتاق شروع کرد به سرفه کردن!
با تعجب نگاش کردی!
هی سرفه میکرد رو مخت بود .....
تو چرا هی سرفه میکنی؟!
_ خب مریضم چیکار کنم ؟!
به آدم هایی مثل تو هیچی نمیشه
_ حال ندارم جوابت بدم
بهتر
ولی واقعا دیدی خیلی حالش خوش نیست
اب بیارم؟!
_ مگه چیزی پریده گلوم ؟
نمیدونم خب.....بزارم برم دکتر رو بیارم
_ نمیخواد....
تو هم به کارت ادامه دادی!
ولی واقعا بد سرفه میکرد حالشم بد بنظر میومد!
رفتی کنارش....
_ نیا نزدیکم ....میگیری
مهم نیست وایسا ببینم تب داری؟!
_ نه من خودم میدونم تب ندارم
تو چطور میخوای بفهمی وایستا....
رفتی دستتو گذاشتی رو پیشونیش
تب نداری...
دستتو خواستی بکشی از رو پیشونیش که دستتو گرفت
بزار برم حداقل قرض بیارم امروز فیلمبرداری داری
فقط به چشمات زل زده بود
کبا تو ام...
_ دیدی دوسم داری؟!
چی؟!
_ نگرانمی دوسم داری بهم ارزش قائلی...
تو الان حالت خوش نیست نمیدونی ...
_ من حالم خوبه مریض نیستم....
یه اخم کردی و دستتو از تو دستش کشیدی بیرون...
تو ..منو ......ای وای ..البته چرا باید تعجب کنم...کار همیشگیته....دروغ گفتن ،تظاهر کردن نقش بازی کردن....ناموس تو برو بازیگر هم شو....
_ مهم نیست مهم اینه که تو هنوزم دوسم داری ولی...
ادامه فیک داخل کامنت ها
۱۸.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.