پارت ۷
+اوه چه زندگیه سختی امیدوارم بتونیم تا موقعی که هستم دوستای خوبی برای هم باشیم نه؟
لونا:معلومه آاا راستی حواسم نبود باید میرفتیم جلوی میز ارباب وایمیستادیم تا اگه چیزی احتیاج داشتن براشون ببریم پاشو
+هوف باشه
رفتیم جلوی میزش همون موقع گفت
_میبینم که اومدی یه زره دیرتر میومدی چیزی نمیشد از این به بعد از همون اول باید اینجا باشی
+چشم ارباب
_خوبه
بعد هم رفت و من و لونا کله میز و جمع کردیم هنوز هم ته دلم امید داشت که پدرم بیاد و منو از دست این هیولا نجات بده ولی آخه اون از کجا میخواست بدونه من اینجام ها؟ همه رفتن بخوابن میخواستم برم پیش تهیونگ و ببینم تکلیفه من چیه حداقل یه بار بهشون زنگ بزنم میدونم الان چقدر ترسیدن رفتم دره اتاقشو زدم
+تق تق تق
_کیه
+ا/ت میتونم بیام تو؟
_بیا
+آاا ببخشید مزاحم شدم میخواستم ببینم میتونم فقط یه بار با پدرومادر حرف بزنم؟
_نه
+لطفا میدونم الان چقدر نگزانمن فقط چند ثانیه هیچی راجبه شما نمیگم قول می دم
_فقط همین یه بار زنگ میزنی میگی دوستم مریض شده اینجا میمونم وسایل هم دارم
+چشم
لونا:معلومه آاا راستی حواسم نبود باید میرفتیم جلوی میز ارباب وایمیستادیم تا اگه چیزی احتیاج داشتن براشون ببریم پاشو
+هوف باشه
رفتیم جلوی میزش همون موقع گفت
_میبینم که اومدی یه زره دیرتر میومدی چیزی نمیشد از این به بعد از همون اول باید اینجا باشی
+چشم ارباب
_خوبه
بعد هم رفت و من و لونا کله میز و جمع کردیم هنوز هم ته دلم امید داشت که پدرم بیاد و منو از دست این هیولا نجات بده ولی آخه اون از کجا میخواست بدونه من اینجام ها؟ همه رفتن بخوابن میخواستم برم پیش تهیونگ و ببینم تکلیفه من چیه حداقل یه بار بهشون زنگ بزنم میدونم الان چقدر ترسیدن رفتم دره اتاقشو زدم
+تق تق تق
_کیه
+ا/ت میتونم بیام تو؟
_بیا
+آاا ببخشید مزاحم شدم میخواستم ببینم میتونم فقط یه بار با پدرومادر حرف بزنم؟
_نه
+لطفا میدونم الان چقدر نگزانمن فقط چند ثانیه هیچی راجبه شما نمیگم قول می دم
_فقط همین یه بار زنگ میزنی میگی دوستم مریض شده اینجا میمونم وسایل هم دارم
+چشم
۳.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.