چند پارتی
وقتی دعوا کردید
ا.ت : سلام من ا.ت هستم من ۳ ساله با کوک ازدواج کردم و اون ۱ ساله که باهام سرد رفتار میکنه امشب باهاش حرف میزنم اوه اومد
ا.ت: سلام
کوک سلام « حرف های کوک سرده کلان ،»
ا.ن : کوک میشه حرف بزنیم
کوک : بنال
ا.ت : کوک تو چرا آنقدر سردی ها چت شده هاااا اصلان منو دوست داری میفهمی یک سال شده که باهام سردی کوک منم ادمم
اصلان منو دوست داری « با گریه »
کوک : نه دوست ندارم آرت متنفرم بزور تحملت میکنم. فهمیدی. ازت ... متنفرم اوکی گمشو از خونم بیرون « داد که چه عرض کنم عربده »
ا.ت : با این حذفش قلبم شکست 💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
از خونه رفتم بیرون
داشتم از خیابون رد میشدم برای گریه دیدم تاررر بود و همین باعث شد با یک کامیون خیلی بزرگ تصادف کنم چشمام سیاهی رفت و سیاهی مطلق
کوک : نمیدونم چرا اون حرف هارو زدم من فقط این یکسال یه مشکلی پیش اومده که دعوا پیش میاد و اعصاب ندارم اههههه چرا به ا.ت گفتم ازت متنفرم درحالی که بدون اون نمیتونم نفس بکشم تااااا
آه باید برم دنبالش
کنم رو پوشیدم که گوشیم زنگ خورد ا.ت بود از خوشحالی جواب دادم
کوک : ا.ت من عصبانی بودم لطفاً برگر خوب اشتباه کردم دیگه باهات سرد نمیشم خوب بیا فقط
پرستار : اهمممم آقا صاحب این تلفن تصادف بدی داشته و حالش خوب نیست اگر از بستگان ایشان هستین لطفاً به بیمارستان چوسان بیایید
کوک : با حرف پرستار انگار یک تن آب یخ روم ریختن
سریع رفتم اونجا
کوک : ببخشید جئون ا.ت کجاست
پرستار : اتاق عمل
کوک : رفتم دمه اتاق عمل همش تقصیر منع تو فقط برگرد
پنج ساعت بعد
ا.ت : سلام من ا.ت هستم من ۳ ساله با کوک ازدواج کردم و اون ۱ ساله که باهام سرد رفتار میکنه امشب باهاش حرف میزنم اوه اومد
ا.ت: سلام
کوک سلام « حرف های کوک سرده کلان ،»
ا.ن : کوک میشه حرف بزنیم
کوک : بنال
ا.ت : کوک تو چرا آنقدر سردی ها چت شده هاااا اصلان منو دوست داری میفهمی یک سال شده که باهام سردی کوک منم ادمم
اصلان منو دوست داری « با گریه »
کوک : نه دوست ندارم آرت متنفرم بزور تحملت میکنم. فهمیدی. ازت ... متنفرم اوکی گمشو از خونم بیرون « داد که چه عرض کنم عربده »
ا.ت : با این حذفش قلبم شکست 💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
از خونه رفتم بیرون
داشتم از خیابون رد میشدم برای گریه دیدم تاررر بود و همین باعث شد با یک کامیون خیلی بزرگ تصادف کنم چشمام سیاهی رفت و سیاهی مطلق
کوک : نمیدونم چرا اون حرف هارو زدم من فقط این یکسال یه مشکلی پیش اومده که دعوا پیش میاد و اعصاب ندارم اههههه چرا به ا.ت گفتم ازت متنفرم درحالی که بدون اون نمیتونم نفس بکشم تااااا
آه باید برم دنبالش
کنم رو پوشیدم که گوشیم زنگ خورد ا.ت بود از خوشحالی جواب دادم
کوک : ا.ت من عصبانی بودم لطفاً برگر خوب اشتباه کردم دیگه باهات سرد نمیشم خوب بیا فقط
پرستار : اهمممم آقا صاحب این تلفن تصادف بدی داشته و حالش خوب نیست اگر از بستگان ایشان هستین لطفاً به بیمارستان چوسان بیایید
کوک : با حرف پرستار انگار یک تن آب یخ روم ریختن
سریع رفتم اونجا
کوک : ببخشید جئون ا.ت کجاست
پرستار : اتاق عمل
کوک : رفتم دمه اتاق عمل همش تقصیر منع تو فقط برگرد
پنج ساعت بعد
۳.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.