P33
P33
÷.....نمیدونم....(ناله و درد)
+بگم بر گرده؟
÷نه نمیخواد.....
+باید ببریمت دکتر یونا جان......
پتو رو از رو شکمش برداشتم و دیدم کیسه آبگرم رو شکمشه.....
+اینو جونگکوک گذاشته؟
÷اوهوم....
+ببین چه هواتو داره....بعد تو پسش میزنی....میدونی وقتی اومد پایین و گفت تو باهاش نمیری چقدر ناراحت بود..؟
به هر حال تنها کسی که کوک بهش علاقه داره تویی....چه نبخشیش چه ببخشیش....
اگر هم نبخشیش جیسو بر نمیگرده....قضیه ۸ سال پیش رو خیلی بزرگ کردی....
÷.....ک...کاش الان اینجا بود باهاش میرفتم(بغض)
+فردا دوباره میاد ببینتت....هوم؟
÷.....
۲ روز بعد......
۲ روز گذشت و اوج درد یونا بود...خیلی بیتابی میکرد و جونگکوک بعد از اون شب نیومده بود بهش سر بزنه....تهیونگ و ات هم که خونه خودشون بودن....
÷مامان؟
×جانم مامان؟ بهتری؟
÷ن...نه.....
گوشیمو میدی؟
×اره الان.....
گوشیمو ازش گرفتم و مامانم از اتاقم رفت بیرون.....
تو لیست کانتکت ها رفتم و ات رو گرفتم....
÷اتتت؟
+جانم...سلام عزیزم....
÷.......
+یونا.....
÷م..میشه بگی ...جونگکوک کجاست....؟(گریه)
+جونگکوک اینجاست.....
صداش لز پشت تلفن میومد و یونا حالش بد میشد از دلتنگی....
÷میگم....میشه شام بیاید اینجا...جونگکوک هم بگید بیادا...
+میخوای بگم فقط جونگکوک بیاد؟
من که منظورتو میفهمم..
÷خودتون بیاید جونگکوک هم بیارید....بهش بگو...یونا زنگ زد گفت....
+باشه....بهتری؟
÷از روز اول خیلی بد ترم.....
+بمیرم الهی....الان ساعت ۷ شبه.....میگمجونگکوک بیاد....
÷...باشه....
+چرا گریه میکنی حالا دختر؟
=کی داره گریه میکنه.....
+یونا خانومت.....
÷عه نمیگفتی اتتت....
+گفتم دیگه....
من برم....الان میایم خب؟
÷زود بیاید.....
من پایین نمیتونم بیام....تهجینو بیارید بالا.....پیشم باشه.....
+جونگکوک چی؟
÷خودش باید فهمش برسه بیاد....مثلا حال زنش بده....
+خخخ شیطون....باشه میایم.....شما یه کم استراحت کن
÷.....نمیدونم....(ناله و درد)
+بگم بر گرده؟
÷نه نمیخواد.....
+باید ببریمت دکتر یونا جان......
پتو رو از رو شکمش برداشتم و دیدم کیسه آبگرم رو شکمشه.....
+اینو جونگکوک گذاشته؟
÷اوهوم....
+ببین چه هواتو داره....بعد تو پسش میزنی....میدونی وقتی اومد پایین و گفت تو باهاش نمیری چقدر ناراحت بود..؟
به هر حال تنها کسی که کوک بهش علاقه داره تویی....چه نبخشیش چه ببخشیش....
اگر هم نبخشیش جیسو بر نمیگرده....قضیه ۸ سال پیش رو خیلی بزرگ کردی....
÷.....ک...کاش الان اینجا بود باهاش میرفتم(بغض)
+فردا دوباره میاد ببینتت....هوم؟
÷.....
۲ روز بعد......
۲ روز گذشت و اوج درد یونا بود...خیلی بیتابی میکرد و جونگکوک بعد از اون شب نیومده بود بهش سر بزنه....تهیونگ و ات هم که خونه خودشون بودن....
÷مامان؟
×جانم مامان؟ بهتری؟
÷ن...نه.....
گوشیمو میدی؟
×اره الان.....
گوشیمو ازش گرفتم و مامانم از اتاقم رفت بیرون.....
تو لیست کانتکت ها رفتم و ات رو گرفتم....
÷اتتت؟
+جانم...سلام عزیزم....
÷.......
+یونا.....
÷م..میشه بگی ...جونگکوک کجاست....؟(گریه)
+جونگکوک اینجاست.....
صداش لز پشت تلفن میومد و یونا حالش بد میشد از دلتنگی....
÷میگم....میشه شام بیاید اینجا...جونگکوک هم بگید بیادا...
+میخوای بگم فقط جونگکوک بیاد؟
من که منظورتو میفهمم..
÷خودتون بیاید جونگکوک هم بیارید....بهش بگو...یونا زنگ زد گفت....
+باشه....بهتری؟
÷از روز اول خیلی بد ترم.....
+بمیرم الهی....الان ساعت ۷ شبه.....میگمجونگکوک بیاد....
÷...باشه....
+چرا گریه میکنی حالا دختر؟
=کی داره گریه میکنه.....
+یونا خانومت.....
÷عه نمیگفتی اتتت....
+گفتم دیگه....
من برم....الان میایم خب؟
÷زود بیاید.....
من پایین نمیتونم بیام....تهجینو بیارید بالا.....پیشم باشه.....
+جونگکوک چی؟
÷خودش باید فهمش برسه بیاد....مثلا حال زنش بده....
+خخخ شیطون....باشه میایم.....شما یه کم استراحت کن
۱۶.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.