پارت 4
پارت 4
من : چی شده
ااهام: درباره شرکت اون پسره تحقیق کردم یکم مشکوکه
من :چه مشکوکی داره
الهام: خودم موندم فقدر بگو قرار دادبستی
من : نچ گفت با رﺋیسش حرف بزنه
الهام :خب چند تا سفارش دادی
من: 300تا برای اولین بار 500تا برای بعدن چطور
الهام: نباید قبلش با من صحبت کنی
من : بگرد دنبالش
الهام : ول کن اون شرکتو رویا
من : بای
الهام رفیقمه از دبستان و وکیل شرکتمه تو وکالت عالی هستش
دریا:چی میگفت
من :چرت
دریا : رویا هنوز بهش فکر می کنی
من : ول کن
دریا :واقعا نمی دونم چیکار کنم
من : ولش دیگه
دریا: بریم شهر بازی
من : نه
دریا :وای خدا چقدر خوشتیپن اینا
برگشتم نگاه کردم این که رایان (علی)
من : دریا بریم
رفتم حساب کنم صدای دریا اومد که میگفت وا رویا چته
پسره همون فروشنده : ا داداش رایان چطوری رفتش بارایان دست داد
من : ببخشید حساب ما
پسره: داداش الان میام ابجی ببخش
من :مشکلی نیست
کارت دادم رایان قشنگ کنارم بود چون کلاه گذاشته بودم نشناخته بود منو
دریا:رویا چته دیونه ای
جوری نگاهش کردم که لال شد
کارت گرفتم داشتم میرفتم که کلام میوفته پایین قشنگ جلوی پای رایان رایان برداشتش که قیافه منو دید تعجب کرده بود کلاه گرفتم
من : ممنون دریا بریم
سریع سوار ماشین شدیم گازشو گرفتم ماشین انگار از جاده کنده شد دریا رسوندم بدون حرف رفتش رفتم خونه یه دوش گرفتم تو اینه خودمو نگاه کردم چقدر فرق کرده بودم اخرین بار یادم نمیاد که موهامو رنگ کردم اما هنوز موهام به خرمای می خورد
چشای مشکیم که خیلی وقته که اشک توش خوشک شده
چقدر لاغر شدم لباسامم که همیشه دریا و بهار میخرن میارن برام خیلی وقته خرید نرفتم
موهای که تا زیر گودی کمرم بلند تر هم بود رو تخت دراز کشیدم
<گذشته>
من : چی شده
ااهام: درباره شرکت اون پسره تحقیق کردم یکم مشکوکه
من :چه مشکوکی داره
الهام: خودم موندم فقدر بگو قرار دادبستی
من : نچ گفت با رﺋیسش حرف بزنه
الهام :خب چند تا سفارش دادی
من: 300تا برای اولین بار 500تا برای بعدن چطور
الهام: نباید قبلش با من صحبت کنی
من : بگرد دنبالش
الهام : ول کن اون شرکتو رویا
من : بای
الهام رفیقمه از دبستان و وکیل شرکتمه تو وکالت عالی هستش
دریا:چی میگفت
من :چرت
دریا : رویا هنوز بهش فکر می کنی
من : ول کن
دریا :واقعا نمی دونم چیکار کنم
من : ولش دیگه
دریا: بریم شهر بازی
من : نه
دریا :وای خدا چقدر خوشتیپن اینا
برگشتم نگاه کردم این که رایان (علی)
من : دریا بریم
رفتم حساب کنم صدای دریا اومد که میگفت وا رویا چته
پسره همون فروشنده : ا داداش رایان چطوری رفتش بارایان دست داد
من : ببخشید حساب ما
پسره: داداش الان میام ابجی ببخش
من :مشکلی نیست
کارت دادم رایان قشنگ کنارم بود چون کلاه گذاشته بودم نشناخته بود منو
دریا:رویا چته دیونه ای
جوری نگاهش کردم که لال شد
کارت گرفتم داشتم میرفتم که کلام میوفته پایین قشنگ جلوی پای رایان رایان برداشتش که قیافه منو دید تعجب کرده بود کلاه گرفتم
من : ممنون دریا بریم
سریع سوار ماشین شدیم گازشو گرفتم ماشین انگار از جاده کنده شد دریا رسوندم بدون حرف رفتش رفتم خونه یه دوش گرفتم تو اینه خودمو نگاه کردم چقدر فرق کرده بودم اخرین بار یادم نمیاد که موهامو رنگ کردم اما هنوز موهام به خرمای می خورد
چشای مشکیم که خیلی وقته که اشک توش خوشک شده
چقدر لاغر شدم لباسامم که همیشه دریا و بهار میخرن میارن برام خیلی وقته خرید نرفتم
موهای که تا زیر گودی کمرم بلند تر هم بود رو تخت دراز کشیدم
<گذشته>
۳.۰k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.