همخونه-شیطون-من
#همخونه-شیطون-من
p23
ویو ا. ت
ا. ت: ی.... یعنی... من یه... برادر... دارم؟؟؟؟
پیرزن: اره.... من زمین گیر.... شدم و دیگه.... نتونستم دنبالش... بگردم.
ا. ت: نشونه ای ازش دارین؟
پیرزن: نه.... ولی یادمه یه.... بار ک داشتم.... لباسشو عوض میکردم..... ی خال.... روی کتفش..... بود
پیرزنه خم شدو از تو کشوی تختش ی جعبه مشکی ک با ربان قرمز دور پیچ شده بود رو داد بهم
پیرزن: اینو مادرت برای تو یادگاری گذاشته... گفته.. وقتی ک اومدی... اینو بهت بدم.....(همه اینارو با صدای گرفته گف)
ازش جعبه رو گرفتم
ب جعبه تو دستام زل زده بود ک با صدای افتادن پیرزنه از رو ویلچر به خودم اومدم..... کوک.... ک... داشت... با اون دختر... بچه.... تو حیاط صحبت میکرد.... با صدای من اومد داخل.. و چشمش ب پیرزنه افتاد سریع... زنگ... زد.. ب اورژانس و بلافاصله اورژانس اومد منو کوک هم رفتیم بیمارستان و...... و.....
بعد از چن مین دکتر از اتاق عمل در اومد..... ب محض.... اینکه دیدمش... رفتم.... سمتش....
ا. ت: ح.... حالشون..... چطوره؟!!
د. ک: ایشون ب دلیل ایست قلبی از دنیا رفتن! شما نسبتی باهاش دارین؟
ا. ت: م.. من.... یکی از اشناهاشونم
د. ک: بله ما با خانوادشون تماس میگیریم...... .
#بعد چن مین
اون زنه چن تا دخترو پسر داشت ک بعد چند مین وارد سالن شدن با دیدنشون از جام پریدم و رفتم سمتشون
ا. ت: م.... من تسلیت میگم بهتون....
دخترش: ش... شما کی هستین؟(با گریه)
ا. ت: من ا. ت هستم دختری ک قبل از مادر شما تو اون ساختمون زندگی میکرد
دختره: م... میدونی.. مادرم... چ... قدر.... منتظر... تو بود؟
و..............
...... و.......
.............. و
p23
ویو ا. ت
ا. ت: ی.... یعنی... من یه... برادر... دارم؟؟؟؟
پیرزن: اره.... من زمین گیر.... شدم و دیگه.... نتونستم دنبالش... بگردم.
ا. ت: نشونه ای ازش دارین؟
پیرزن: نه.... ولی یادمه یه.... بار ک داشتم.... لباسشو عوض میکردم..... ی خال.... روی کتفش..... بود
پیرزنه خم شدو از تو کشوی تختش ی جعبه مشکی ک با ربان قرمز دور پیچ شده بود رو داد بهم
پیرزن: اینو مادرت برای تو یادگاری گذاشته... گفته.. وقتی ک اومدی... اینو بهت بدم.....(همه اینارو با صدای گرفته گف)
ازش جعبه رو گرفتم
ب جعبه تو دستام زل زده بود ک با صدای افتادن پیرزنه از رو ویلچر به خودم اومدم..... کوک.... ک... داشت... با اون دختر... بچه.... تو حیاط صحبت میکرد.... با صدای من اومد داخل.. و چشمش ب پیرزنه افتاد سریع... زنگ... زد.. ب اورژانس و بلافاصله اورژانس اومد منو کوک هم رفتیم بیمارستان و...... و.....
بعد از چن مین دکتر از اتاق عمل در اومد..... ب محض.... اینکه دیدمش... رفتم.... سمتش....
ا. ت: ح.... حالشون..... چطوره؟!!
د. ک: ایشون ب دلیل ایست قلبی از دنیا رفتن! شما نسبتی باهاش دارین؟
ا. ت: م.. من.... یکی از اشناهاشونم
د. ک: بله ما با خانوادشون تماس میگیریم...... .
#بعد چن مین
اون زنه چن تا دخترو پسر داشت ک بعد چند مین وارد سالن شدن با دیدنشون از جام پریدم و رفتم سمتشون
ا. ت: م.... من تسلیت میگم بهتون....
دخترش: ش... شما کی هستین؟(با گریه)
ا. ت: من ا. ت هستم دختری ک قبل از مادر شما تو اون ساختمون زندگی میکرد
دختره: م... میدونی.. مادرم... چ... قدر.... منتظر... تو بود؟
و..............
...... و.......
.............. و
۱۷.۲k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.