فیک جونگ کوک پارت آخر (معشوقه) / پایان فصل ۱
همینطور که کوک رو گرفته بودم گریه میکردم یعنی اونا میخوان چه بلایی سر ما بیارن؟ بعد چند مین به بیمارستان رسیدیم!یعنی اونا افراد کوک بودن؟یکیشون کوک رو بغل کرد و داشت سمت بیمارستان میدوید!منم دنبالشون رفتم...........چند ساعت گذشته بود ولی جونگ کوک هنوز داخل اتاق عمل بود!یه دفعه صدای دستگاه بلند شد!ته امکان نداره جونگ کوک من نمرده! بانی کوچولوی من نمرده!آخه چطور ممکنه؟یعنی من کوک رو از دست دادم؟یهو شروع کردم به جیغ زدن انقد حالم بد بود که یهو غش کردم و سیاهی.........
وقتی به هوش اومدم دیدم روی یه تختم .هموز داخل بیمارستان بودم.یهو با یاد آوری کوک قطره اشکی از گونم جاری شد و دوباره شروع کردم به جیغ زدن.یهو یه پرستار اومد داخل.
پرستار:خانوم لطفا آروم باشید اینجا بیمارستانه!
ا.ت:لعنت به خودتون و بیمارستانتون جونگ کوک من چیشددددد؟(داد و گریه)
پرستار:خانوم شما مگه نمیدونین؟شما الان ۴ ساعته که بیهوش شدین آقای جئون هم متاسفانه زنده نموندن!
با این حرفش دنیا رو سرم خراب شد!یعنی چی نه امکان نداره....
ا.ت:من تا جنازه رو نبینم باور نمیکنم.
پرستار: وقتی شما بیهوش بودین همون چند تا مرد سیاه پوش ایشون رو بردن.
یعنی چی؟یعنی من حتی نمیتونم با کوک خداحافظی کنم؟آخه چیشد که اینطور شد؟چرا؟.........
داخل خیابون بی هدف مثل یه مرده متحرک راه میرفتم من نمیتونم پیش تهیونگ برم.برم بهش بگم بهترین دوستت رو کشتم؟نه نمیتونم یه دفعه دیدم چند تا مرد با لباس های سیاه اومدن سمتم .
ناشناس:خانوم شما باید با ما بیاین!
بعد اومدن سمتم .منم هرچی تقلا میکردم بی فایده بود. یهو یکیشون منو روی شونش انداخت و گفت:
ناشناس:نگران نباشین ما شمارو به دستور پسرعموتون داریم به عمارت میبریم، درضمن ارباب گفتن که پدرتون داخل یه تصادف موقع برگشت مرده!
با این حرفش دنیا رو سرم خراب شد!و شروع کردم به جیغ زدن...این یعنی پایان زندگی من!قطعا ابن شروع بدبختی هام و پایان زندگیمه!.....
__________________________
_پایان فصل ۱ معشوقه
_________________
یه اسپویل بگم از فصل ۲ :
... : تو کی هستی چرا همیشه نقاب میزنی؟
.... : تو باکره نیستی ه*ر*زه!
..... : ازت متنفرم!
.... : چطور تونستی به من خیانت کنی؟
.... : دیگه عاشقت نیستم ه*ر*زه عوضی!
.... : قراره از این به بعد عروسک جنسی من باشی!
.... : یعنی چی که اون برگشته؟
________
میدونم به جای اسپویل کردن بدتر گیجتون کردم😁😂
خب خب میدونین که من تا بحال شرط نذاشتم پارت گذاری فصل ۲ هم شرط نداره ولی اگه لایکای این پست به ۳۰ تا برسه پارت گذاری فصل ۲ رو شروع میکنم💜
وقتی به هوش اومدم دیدم روی یه تختم .هموز داخل بیمارستان بودم.یهو با یاد آوری کوک قطره اشکی از گونم جاری شد و دوباره شروع کردم به جیغ زدن.یهو یه پرستار اومد داخل.
پرستار:خانوم لطفا آروم باشید اینجا بیمارستانه!
ا.ت:لعنت به خودتون و بیمارستانتون جونگ کوک من چیشددددد؟(داد و گریه)
پرستار:خانوم شما مگه نمیدونین؟شما الان ۴ ساعته که بیهوش شدین آقای جئون هم متاسفانه زنده نموندن!
با این حرفش دنیا رو سرم خراب شد!یعنی چی نه امکان نداره....
ا.ت:من تا جنازه رو نبینم باور نمیکنم.
پرستار: وقتی شما بیهوش بودین همون چند تا مرد سیاه پوش ایشون رو بردن.
یعنی چی؟یعنی من حتی نمیتونم با کوک خداحافظی کنم؟آخه چیشد که اینطور شد؟چرا؟.........
داخل خیابون بی هدف مثل یه مرده متحرک راه میرفتم من نمیتونم پیش تهیونگ برم.برم بهش بگم بهترین دوستت رو کشتم؟نه نمیتونم یه دفعه دیدم چند تا مرد با لباس های سیاه اومدن سمتم .
ناشناس:خانوم شما باید با ما بیاین!
بعد اومدن سمتم .منم هرچی تقلا میکردم بی فایده بود. یهو یکیشون منو روی شونش انداخت و گفت:
ناشناس:نگران نباشین ما شمارو به دستور پسرعموتون داریم به عمارت میبریم، درضمن ارباب گفتن که پدرتون داخل یه تصادف موقع برگشت مرده!
با این حرفش دنیا رو سرم خراب شد!و شروع کردم به جیغ زدن...این یعنی پایان زندگی من!قطعا ابن شروع بدبختی هام و پایان زندگیمه!.....
__________________________
_پایان فصل ۱ معشوقه
_________________
یه اسپویل بگم از فصل ۲ :
... : تو کی هستی چرا همیشه نقاب میزنی؟
.... : تو باکره نیستی ه*ر*زه!
..... : ازت متنفرم!
.... : چطور تونستی به من خیانت کنی؟
.... : دیگه عاشقت نیستم ه*ر*زه عوضی!
.... : قراره از این به بعد عروسک جنسی من باشی!
.... : یعنی چی که اون برگشته؟
________
میدونم به جای اسپویل کردن بدتر گیجتون کردم😁😂
خب خب میدونین که من تا بحال شرط نذاشتم پارت گذاری فصل ۲ هم شرط نداره ولی اگه لایکای این پست به ۳۰ تا برسه پارت گذاری فصل ۲ رو شروع میکنم💜
۶.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.