تکپارتی
#تکپارتی
#مرد_خشن_من
ویو ات
تو خونه نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم که نگاهم به ساعت افتاد نیم ساعت دیگه تهیونگ میومد خونه از وقتی باهاش تو را*بطم گفت بیام و با باهاش زندگی کنم
میخاستم شام دوکبوکی بپزم موادش رو آماده کردم و شروع کردم به پختن. اهنگ باز کردم داشتم با ریتم اهنگ می رقصیدم که تهیونگ اومد و از پشت بغلم کرد و سرش و گذاشت رو شونم
تهیونگ: لیدیم چیکار داره میکنه؟
ات: برو بشین شام و بیارم
رفتم میز و چیدم و نشستیم سر میز
تهیونگ: عوممم عالیه (چشای بسته)
ات: (خنده)
شام و خوردیم و میز رو جمع کردم رفت نشست رو کاناپه
تهیونگ: بیا فیلم انتخاب کنیم
یک فیلم رمانتیک انتخاب کردیم و پلی کردیم نشست رو کاناپه منم نشستم بغلش.
داشتیم فیلم میدیدم که گوشیم زنگ خورد
ات: اونو میدی؟
گوشی و گرفت دستش و به اسمش نگاه کرد
تهیونگ:؟my hear[قلب من؟](اخم)
تا خواستم گوشی و از دستش بگیرم جواب داد
اکس ات: اتا دلت برام تنگ نشده من که دارم از دوریت دق میکنم؟
تهیونگ: خفه شو کثا*فت(داد)
گوشی و قطع کرد و گذاشتش رو میز یک تکخند عصبی زد
سرش و اروم به چپ و راست تکون داد و سرش و بلند کرد و پوزخند زد
تهیونگ: که اینطوری (خنده)
سرش و برگردوند رو یه من و با یک حالت سوالی پرسید
تهیونگ: دلت براش تنگ شده بود (متعجب)
آب دهنم و قورت دادم و سرم و به معنی نه تکون دادم
یهو خنده از لبش محو شد و یک اخم وحشتناک زد با کف دستش و به شونم ضربه زد وانداختم رو کاناپه روم خی*مه زد و اومد روم دستش و از رو گردنم تا روی شکمم کشید
تهیونگ: دلش برا چیزی که برا منه تنگ شده
سرش و آورد جلو و محکم به ل**بام مک زد
با مشت به سینشمیزدم که ولم کنه ولی زورش بیشتر از من بود
تهیونگ:اگه بخوای مخالفت کنی دردش بیشتره حالا تصمیم با خودته
دستش و برد سمت پیرهنم و درش آورد پیرهن و انداخت پایین کاناپه و خودشم بر**هنه شد اومد روم و یکی از سی*نه هام و ما*لید که اهم در اومد دی**کش و رو سو*راخم تنظیم کرد و وا**ر*دم شد که اشکم در اومد
نمیتونستم چیزی بگم یا باهاش مخالفت کنم چون میدونستم خیلی خشن تر عمل میکنه درش آورد و اومد روم خی *مه زد سرش برد تو گردنم و محکم گاز گرفت
کل گردن وترقوه هام کبود شده بود از کردنم دست کشید و رفت پایین سرش و برد پایین و نفس های گرمش و رو پو*صیم خالی کرد که پاهام و جمع کردم...
پایان پارت یک
#مرد_خشن_من
ویو ات
تو خونه نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم که نگاهم به ساعت افتاد نیم ساعت دیگه تهیونگ میومد خونه از وقتی باهاش تو را*بطم گفت بیام و با باهاش زندگی کنم
میخاستم شام دوکبوکی بپزم موادش رو آماده کردم و شروع کردم به پختن. اهنگ باز کردم داشتم با ریتم اهنگ می رقصیدم که تهیونگ اومد و از پشت بغلم کرد و سرش و گذاشت رو شونم
تهیونگ: لیدیم چیکار داره میکنه؟
ات: برو بشین شام و بیارم
رفتم میز و چیدم و نشستیم سر میز
تهیونگ: عوممم عالیه (چشای بسته)
ات: (خنده)
شام و خوردیم و میز رو جمع کردم رفت نشست رو کاناپه
تهیونگ: بیا فیلم انتخاب کنیم
یک فیلم رمانتیک انتخاب کردیم و پلی کردیم نشست رو کاناپه منم نشستم بغلش.
داشتیم فیلم میدیدم که گوشیم زنگ خورد
ات: اونو میدی؟
گوشی و گرفت دستش و به اسمش نگاه کرد
تهیونگ:؟my hear[قلب من؟](اخم)
تا خواستم گوشی و از دستش بگیرم جواب داد
اکس ات: اتا دلت برام تنگ نشده من که دارم از دوریت دق میکنم؟
تهیونگ: خفه شو کثا*فت(داد)
گوشی و قطع کرد و گذاشتش رو میز یک تکخند عصبی زد
سرش و اروم به چپ و راست تکون داد و سرش و بلند کرد و پوزخند زد
تهیونگ: که اینطوری (خنده)
سرش و برگردوند رو یه من و با یک حالت سوالی پرسید
تهیونگ: دلت براش تنگ شده بود (متعجب)
آب دهنم و قورت دادم و سرم و به معنی نه تکون دادم
یهو خنده از لبش محو شد و یک اخم وحشتناک زد با کف دستش و به شونم ضربه زد وانداختم رو کاناپه روم خی*مه زد و اومد روم دستش و از رو گردنم تا روی شکمم کشید
تهیونگ: دلش برا چیزی که برا منه تنگ شده
سرش و آورد جلو و محکم به ل**بام مک زد
با مشت به سینشمیزدم که ولم کنه ولی زورش بیشتر از من بود
تهیونگ:اگه بخوای مخالفت کنی دردش بیشتره حالا تصمیم با خودته
دستش و برد سمت پیرهنم و درش آورد پیرهن و انداخت پایین کاناپه و خودشم بر**هنه شد اومد روم و یکی از سی*نه هام و ما*لید که اهم در اومد دی**کش و رو سو*راخم تنظیم کرد و وا**ر*دم شد که اشکم در اومد
نمیتونستم چیزی بگم یا باهاش مخالفت کنم چون میدونستم خیلی خشن تر عمل میکنه درش آورد و اومد روم خی *مه زد سرش برد تو گردنم و محکم گاز گرفت
کل گردن وترقوه هام کبود شده بود از کردنم دست کشید و رفت پایین سرش و برد پایین و نفس های گرمش و رو پو*صیم خالی کرد که پاهام و جمع کردم...
پایان پارت یک
۴.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.