برادری در تنهایی
برادری در تنهایی
part ①
ویو کاترین(همون ا. ت)
من کاترین هستم 1۸ سالمه و با ناپدری و برادر ناتنیم زندگی میکنم.
اسم برادرم تهیونگه و ۲۰ سالشه کلا ن با این بشر مشکل دارم ولی اون بازم بهم محبت میکنه. ی دوست پسر هم دارم ک اسمش کارلوسه، خیلیییی دوسش دارم ولی هیچکس نمیدونه دوس پسر دارم.
(اتاق کاترین و تهیونگ یکیه)
/زمان حال/
رفتم تو اتاق تا ب کارلوس ی زنگی بزنم ک تهیونگ مزاحم پشت سرم اومد تو.
_چرا من هرجا میرم توهم میای؟
+ خانوم کتی مگه اتاقو خریدی؟
_عایششش رومخ.
+ سلطانی.
گوشیمو برداشتم و شماره کارلوسو گرفتم.
بعد دوتا بوق جواب داد.
رفتم تو بالکن ک صدام ب اتاق نرسه.
کارلوس: ×
× سلام بیبی کوچولو
_ های، کارلوس مگه نگفتم اینجوری صدام نکن؟
× مگه چه اشکالی داره خوب؟؟ عوضش اون برادرت یاد میگیره تو کارای خواهرش دخالت نکنه.
_ بس کن کارلوس .
× خوب من میخوام زودتر باهم باشیم، ک خانوادتم بدونن.
_ باهم باشیم؟ کی گفته من میخوام با تو باشم؟
× میفهمی.
قطع کرد.
واقعا که، فک میکنه میتونه از من سواستفاده کنه.
+ بیبی کوچولو؟ کارلوس؟ باهم باشیم؟
_ آییییی قلبمممم(داد)
_ چته بابا ترسیدم یهو عین شبح ظاهر میشی، بعدشم، چی میگی اصن؟
(خود را ب کوچه علی چپ زدن)
+ کر نیستم ک شنیدم. چرا ب مامان و بابا نمیگی دوس پسر دا....
سریع جلوی دهنشو گرفتم.
اگه مامان طبقه بالا باشه میشنوه خوب.
_ هیشش، آروم تر.
+خب چرا نمیگی؟
_ بعدا توضیح میدم، فعلا بریم ناهار.
+ ولی بعد ناهار نمیتونی منو بپیچونی.
_ عایششش.
یهو از پشت بغلم کرد.
_ نکن تهیونگ.
+ اومم، کتی خانوم چیزی گفت؟
_ تهیونگ نکن.
+ فک کنم باد اومد.
بعد لپمو بوسید.
_ تهیونگگگ.
+ ها؟ پشه ها چقد زیاد شدن..
_تهیونگ شی.
+ حالا بهتر شد.
ولم کرد.
_ آخیشش کمرم
رفتم رو تختم تا یکم بخوابم ک احساس کردم ی چیزی پشتمه.
_ تهیونگ پاشو.
+ چقد گیر میدی جدیدا.
_ اگه داداش واقعیم بودی میزاشتم اینجا بخوابی.
برگشتم دیدم داره بلند میشه.
+ ممنون ک چپ و راست میری و ناراحتم میکنی.
پاشد و رو تخت خودش دراز کشید.
واقعا ک..
انگار من آدم بدیم..( خیلی خوبی😃)
مگه دروغ گفتم؟( نه اصلااا😀)
خب داداش واقعیم نیست.(همین داداش الکی یجوری😃..الله و اکبررر📿)
داشتم از رو تخت بلند میشدم و ب سمت در میرفتم ک یهو دیدم....
خماری بد دردیه..
like: ①⓪
comment: ①⑤
ایندفعه شرط گذاشتم ببینم چی میشه:)))
part ①
ویو کاترین(همون ا. ت)
من کاترین هستم 1۸ سالمه و با ناپدری و برادر ناتنیم زندگی میکنم.
اسم برادرم تهیونگه و ۲۰ سالشه کلا ن با این بشر مشکل دارم ولی اون بازم بهم محبت میکنه. ی دوست پسر هم دارم ک اسمش کارلوسه، خیلیییی دوسش دارم ولی هیچکس نمیدونه دوس پسر دارم.
(اتاق کاترین و تهیونگ یکیه)
/زمان حال/
رفتم تو اتاق تا ب کارلوس ی زنگی بزنم ک تهیونگ مزاحم پشت سرم اومد تو.
_چرا من هرجا میرم توهم میای؟
+ خانوم کتی مگه اتاقو خریدی؟
_عایششش رومخ.
+ سلطانی.
گوشیمو برداشتم و شماره کارلوسو گرفتم.
بعد دوتا بوق جواب داد.
رفتم تو بالکن ک صدام ب اتاق نرسه.
کارلوس: ×
× سلام بیبی کوچولو
_ های، کارلوس مگه نگفتم اینجوری صدام نکن؟
× مگه چه اشکالی داره خوب؟؟ عوضش اون برادرت یاد میگیره تو کارای خواهرش دخالت نکنه.
_ بس کن کارلوس .
× خوب من میخوام زودتر باهم باشیم، ک خانوادتم بدونن.
_ باهم باشیم؟ کی گفته من میخوام با تو باشم؟
× میفهمی.
قطع کرد.
واقعا که، فک میکنه میتونه از من سواستفاده کنه.
+ بیبی کوچولو؟ کارلوس؟ باهم باشیم؟
_ آییییی قلبمممم(داد)
_ چته بابا ترسیدم یهو عین شبح ظاهر میشی، بعدشم، چی میگی اصن؟
(خود را ب کوچه علی چپ زدن)
+ کر نیستم ک شنیدم. چرا ب مامان و بابا نمیگی دوس پسر دا....
سریع جلوی دهنشو گرفتم.
اگه مامان طبقه بالا باشه میشنوه خوب.
_ هیشش، آروم تر.
+خب چرا نمیگی؟
_ بعدا توضیح میدم، فعلا بریم ناهار.
+ ولی بعد ناهار نمیتونی منو بپیچونی.
_ عایششش.
یهو از پشت بغلم کرد.
_ نکن تهیونگ.
+ اومم، کتی خانوم چیزی گفت؟
_ تهیونگ نکن.
+ فک کنم باد اومد.
بعد لپمو بوسید.
_ تهیونگگگ.
+ ها؟ پشه ها چقد زیاد شدن..
_تهیونگ شی.
+ حالا بهتر شد.
ولم کرد.
_ آخیشش کمرم
رفتم رو تختم تا یکم بخوابم ک احساس کردم ی چیزی پشتمه.
_ تهیونگ پاشو.
+ چقد گیر میدی جدیدا.
_ اگه داداش واقعیم بودی میزاشتم اینجا بخوابی.
برگشتم دیدم داره بلند میشه.
+ ممنون ک چپ و راست میری و ناراحتم میکنی.
پاشد و رو تخت خودش دراز کشید.
واقعا ک..
انگار من آدم بدیم..( خیلی خوبی😃)
مگه دروغ گفتم؟( نه اصلااا😀)
خب داداش واقعیم نیست.(همین داداش الکی یجوری😃..الله و اکبررر📿)
داشتم از رو تخت بلند میشدم و ب سمت در میرفتم ک یهو دیدم....
خماری بد دردیه..
like: ①⓪
comment: ①⑤
ایندفعه شرط گذاشتم ببینم چی میشه:)))
۷.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.