زندگی رویایی p16
رفتیم دم خونه ماهان
آرمان:شب میمونی صبح زود میای میریم کرمان
ا/ت: مطمعنیییی
آرمان: نه په
ا/ت:ما تازه تهران آمدیم
آرمان:رو حرف من حرف نزن
ا/ت:اههههه
رفتم خونه ماهان اینا ماهان دم در با چشم خون منتظرم بود یا خدا ساعت ۳ شب بود
ماهان:کجا بودی بچه
ا/ت :با آرمان بودم
ماهان:وای ترسیدم بخدا گوشیتون جواب نمیدادین
پرید بغلم
ماهان:من فقط یه خواهر دارم نمیخوام از دستت بدم(گریه)
ا/ت:منم(گریه)
بعد گریه هامون رفتیم تو اتاق
ا/ت:دیسکوری ؟
ماهان:نه بگو
ا/ت:آرمان گفت فردا صبح میاد ببرم کرمان
ماهان:خب پس قرار بری پیش عشقت
ا/ت:استرس دارممممممم
ماهان:نداشته باش اتفاقی افتاد منو ایمان سهیل سعید بهاره میام میکشیمش
ا/ت:مرسییی
خوابیدم صبح وسایل جمع کردم رفتم تو ماشین آرمان
آرمان:عشقم بریم
ا/ت:اممم بریم
چند روز بعد:
همین طور تو خونه آرمان بودیم که مامان آرمان آمد خونه مون
در خونه رو زدن در باز کردم
م/ا: سلام:/
ا/ت :سلام مادر
آرمان:سلام مامان
م/ا:آرمان نمیتونستی یه دختر خوشگل تر پیدا کنی
آرمان:چی میگی مامان
م/ا:اره این خیلی زشتههه
ا/ت: ببخشید من واقعا مزاحمتون شدم
م/ا:اره واقعا مزاحمی
آرمان:مامان چییی میگی
رفتم تو اتاق رفتم چمدونم آوردم وسایلمو جمع کردم آرمان هم آمد تو اتاق
آرمان:عشقم بزار توضیح بدم
ا/ت:هیچی نگو
آرمان:صبر کن
آرمان زدم کنار رفتم دم در
ا/ت: ببخشید مزاحم شدم دیگه پیدام
آرمان:شب میمونی صبح زود میای میریم کرمان
ا/ت: مطمعنیییی
آرمان: نه په
ا/ت:ما تازه تهران آمدیم
آرمان:رو حرف من حرف نزن
ا/ت:اههههه
رفتم خونه ماهان اینا ماهان دم در با چشم خون منتظرم بود یا خدا ساعت ۳ شب بود
ماهان:کجا بودی بچه
ا/ت :با آرمان بودم
ماهان:وای ترسیدم بخدا گوشیتون جواب نمیدادین
پرید بغلم
ماهان:من فقط یه خواهر دارم نمیخوام از دستت بدم(گریه)
ا/ت:منم(گریه)
بعد گریه هامون رفتیم تو اتاق
ا/ت:دیسکوری ؟
ماهان:نه بگو
ا/ت:آرمان گفت فردا صبح میاد ببرم کرمان
ماهان:خب پس قرار بری پیش عشقت
ا/ت:استرس دارممممممم
ماهان:نداشته باش اتفاقی افتاد منو ایمان سهیل سعید بهاره میام میکشیمش
ا/ت:مرسییی
خوابیدم صبح وسایل جمع کردم رفتم تو ماشین آرمان
آرمان:عشقم بریم
ا/ت:اممم بریم
چند روز بعد:
همین طور تو خونه آرمان بودیم که مامان آرمان آمد خونه مون
در خونه رو زدن در باز کردم
م/ا: سلام:/
ا/ت :سلام مادر
آرمان:سلام مامان
م/ا:آرمان نمیتونستی یه دختر خوشگل تر پیدا کنی
آرمان:چی میگی مامان
م/ا:اره این خیلی زشتههه
ا/ت: ببخشید من واقعا مزاحمتون شدم
م/ا:اره واقعا مزاحمی
آرمان:مامان چییی میگی
رفتم تو اتاق رفتم چمدونم آوردم وسایلمو جمع کردم آرمان هم آمد تو اتاق
آرمان:عشقم بزار توضیح بدم
ا/ت:هیچی نگو
آرمان:صبر کن
آرمان زدم کنار رفتم دم در
ا/ت: ببخشید مزاحم شدم دیگه پیدام
۱۵.۷k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.