پارت ~10~
رفتم تو که دیدم جیمین اونجاست
"فلش بک یک روز پیش"
ویو جیمین
توی اتاقم نشسته بودم و به ات فکر میکردم دوباره یه قلوب الکل خوردم اما ایندفعه مست نشدم که یهو کوک در زد
_بیا تو(سرد)
کوک:جیمین چیکار میکنی
_هیچی دارم به ات فکر میکنم
کوک:تو چرا هی به اون فکر میکنی تو که هر برده ای رو که داشتی کشتی اینم تموم میشه میره
_نه...این اینطوری نیس این با بقیه فرق داره نمیتونم دست از عشقش بردارم این دختر خیلی خوشگله من خیلی دوسش دارم
کوک:پس چرا گذاشتی بره
_اون موقعه اصلا هیچی نفهمیدم نمیدونم چرا گذاشتم بره....ای کاش اون روز نمیزاشتم بره(سرد)
کوک:خب راستش اومدم یه چیزی بهت بگم
_چیه
کوک:ات رو پیدا کردم
_چییییی
کوک:اره پیداش کردم
_خب پس زودباش بریم
کوک:نه الان نمیشه الان دیر وقته بعدشم تو باید بری یه دوش بگیری اینجوری که نمیایی
_...راستی میگی خب باشه فردا میریم
کوک:اوکی فردا ساعت 7 شب میام دنبالت
_باشه
کوک:خب دیگه من میرم خداحافظ
_بای
کوک رفت...
"پایان فلش بک"
ویو جیمین (صبح)
امروز قرار دوباره ات رو ببینم خیلی خوشحالم رفتم صبحونه خوردم بعدش رفتم شرکت از شرکت کن اومدم رفتم حموم و یه دوش گرفتم موهامو درس کردم لباس دختر کش مو پوشیدم ادکلن تلخمو هم زدم و دیگه اماده شدم رفتم پایین کوک هم اونجا بود با هم رفتیم به سمت خونه ای ات وقتی رسیدیم ات اونجا نبود و در رو باز نمیکرد اما خوشبختانه کوک یه کلید ازش درست کرده بود وارد خونه شدیم منم روی کاناپه نشستم و منتظر ات بودم به کوک گفتم اون بره بیرون منتظر بمونه...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
"فلش بک یک روز پیش"
ویو جیمین
توی اتاقم نشسته بودم و به ات فکر میکردم دوباره یه قلوب الکل خوردم اما ایندفعه مست نشدم که یهو کوک در زد
_بیا تو(سرد)
کوک:جیمین چیکار میکنی
_هیچی دارم به ات فکر میکنم
کوک:تو چرا هی به اون فکر میکنی تو که هر برده ای رو که داشتی کشتی اینم تموم میشه میره
_نه...این اینطوری نیس این با بقیه فرق داره نمیتونم دست از عشقش بردارم این دختر خیلی خوشگله من خیلی دوسش دارم
کوک:پس چرا گذاشتی بره
_اون موقعه اصلا هیچی نفهمیدم نمیدونم چرا گذاشتم بره....ای کاش اون روز نمیزاشتم بره(سرد)
کوک:خب راستش اومدم یه چیزی بهت بگم
_چیه
کوک:ات رو پیدا کردم
_چییییی
کوک:اره پیداش کردم
_خب پس زودباش بریم
کوک:نه الان نمیشه الان دیر وقته بعدشم تو باید بری یه دوش بگیری اینجوری که نمیایی
_...راستی میگی خب باشه فردا میریم
کوک:اوکی فردا ساعت 7 شب میام دنبالت
_باشه
کوک:خب دیگه من میرم خداحافظ
_بای
کوک رفت...
"پایان فلش بک"
ویو جیمین (صبح)
امروز قرار دوباره ات رو ببینم خیلی خوشحالم رفتم صبحونه خوردم بعدش رفتم شرکت از شرکت کن اومدم رفتم حموم و یه دوش گرفتم موهامو درس کردم لباس دختر کش مو پوشیدم ادکلن تلخمو هم زدم و دیگه اماده شدم رفتم پایین کوک هم اونجا بود با هم رفتیم به سمت خونه ای ات وقتی رسیدیم ات اونجا نبود و در رو باز نمیکرد اما خوشبختانه کوک یه کلید ازش درست کرده بود وارد خونه شدیم منم روی کاناپه نشستم و منتظر ات بودم به کوک گفتم اون بره بیرون منتظر بمونه...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
۱۲.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.