تک پارتی اینوپی
خودشو پرت کرد روی تخت و خرس بزرگ کنارشو محکم بغل کرد
بهش حس خوبی میداد.اینوپی بازم با کوکو مشغول بود و دو سه روز گفت نمیاد خونه..اون باید تنهایی سر میکرد.
تصمیم گرفت بره توی هال و فیلم ببینه تا حوصلش سر نره
خراکیاشو از برداشت و سمت کاناپه به پرواز در اومد...
فیلم انتخابیشو گذاشت و شروع کرد به نگاه کردم و خوردن..
ساعت از ۱۱ گذشته بود و بارون میبارید فیلم ترسناک که دیدی اینویی ا/ت...به گوه خوردن افتاده
با ترس و لرز پاشدم برم تو اتاق تا حداقل بخوابم
پام به چیزی برخورد کرد که جیغ زدم..
برگشتم و دیدم خوردم به کاناپه..
دویدم تو اتاق و همش فکر میکردم قراره از پشت گرفته بشم و به هرچی میخوردم مثل دیوونه ها جیغ میزدم..
رفتم رو تخت و پتو رو گذاشتم روم و خرسمو بغل کردم...یهو صدای بسته شدن در اومد که همزمان با رعد و برق بود...ش..شاید اینوپیه..نه؟ اما اینوپی که دوروز دیگه میاد ک..کیه پس؟؟؟
خودمو بیشتر جمع کردم...صدای قدماشو میشنیدم صداشون تنمو میلرزوند باعث شد اون لحظه به خدا ایمان بیارم و به گوه خوردن بیوفتم و بخوام جیغ بزنم..
یهو در اتاق با صدا شد...
دیگه رد داده بودم... حس کردم پشت سرمه
یهو نشستم و دستمو رو سرم گذاشتم یه جیغ نسبتن فرا بنفشه مایل به آبی زدم و گریه میکردم که یهو بغلم کرد...ولی باز تو بغلش جیغ خفه ای میزدمولی این بغل..
:چیشده بیب...آروم باش توروخوداا
با شنیدن صداش آروم شدم و ترسیده سرم و بالا آوردم و نگاهش کردم..
نگاهشو بهم داد و بو*سه های ریز روی صورتم میزد
دستشو رو پیشونیم گذاشت
اینوپی:یاخدااا تب داری؟؟
ا/ت:اینوپی...مگه ت..تو ...پیش کوکو نبودی؟
اینوپی:چرا بودم اما زود تموم شد تو به من فک نکن چی کار کردیییییی؟!
نگاهه نگرانشو بهم داد دلم براش سوخت بدبخ انگا 80 تا سکته ی قلبی مغزی ششی رو باهم زددد..
ا/ت:چی..چیزی نبود فیلم دیدم بعد تو یهویی اومدی منم...
از خودش یه لحظه جدام کرد ولی باز رفتم تو بغلش
ا٪ت:ب..بزار بمونم خیلی میترسمم
اینوپی:گفتم فیلمای عجیب غریب نبین 😐🚬...
سرمو تکون دادم.
اینوپی: حالا بیا بخوابیم ولی اول تو بخواب ..دهنمو جر دادی تو دو دیقه..
اروم خندیدم و باشه ای گفتم
دراز کشیدم و خرسمو دوباره بغل کردم(ولش کن دیگه پدصگگگگ اگه دست خودم بود خرسو محو میکردم جرششششش میدادممممم)
اینوپی:عه باز که اونو بغل کردی منو بغل کننننن
ا/ت:نموخوام
کرم ریختن گرفته بود...
اینوپی:چراااا من هم ازش خوشگلترم هم جذاب ترم هم بغل کردنی ترمممم...
همینطور بهش نگاه میکردم و ریز میخندیدم
اینطور:نخند...اععععع(انگشتشو سمت خرس برد)..اگه من تورو واسش نمیخریدم الان بغل خودم بود دزد بیشعورررر ا/ت دزددددد
یهو بلند زدم زیر خنده و دستامو براش باز کردم
ا/ت:راست میگی...بغل تو از همه چی بهتره😂💜
چطورررر بود؟
بهش حس خوبی میداد.اینوپی بازم با کوکو مشغول بود و دو سه روز گفت نمیاد خونه..اون باید تنهایی سر میکرد.
تصمیم گرفت بره توی هال و فیلم ببینه تا حوصلش سر نره
خراکیاشو از برداشت و سمت کاناپه به پرواز در اومد...
فیلم انتخابیشو گذاشت و شروع کرد به نگاه کردم و خوردن..
ساعت از ۱۱ گذشته بود و بارون میبارید فیلم ترسناک که دیدی اینویی ا/ت...به گوه خوردن افتاده
با ترس و لرز پاشدم برم تو اتاق تا حداقل بخوابم
پام به چیزی برخورد کرد که جیغ زدم..
برگشتم و دیدم خوردم به کاناپه..
دویدم تو اتاق و همش فکر میکردم قراره از پشت گرفته بشم و به هرچی میخوردم مثل دیوونه ها جیغ میزدم..
رفتم رو تخت و پتو رو گذاشتم روم و خرسمو بغل کردم...یهو صدای بسته شدن در اومد که همزمان با رعد و برق بود...ش..شاید اینوپیه..نه؟ اما اینوپی که دوروز دیگه میاد ک..کیه پس؟؟؟
خودمو بیشتر جمع کردم...صدای قدماشو میشنیدم صداشون تنمو میلرزوند باعث شد اون لحظه به خدا ایمان بیارم و به گوه خوردن بیوفتم و بخوام جیغ بزنم..
یهو در اتاق با صدا شد...
دیگه رد داده بودم... حس کردم پشت سرمه
یهو نشستم و دستمو رو سرم گذاشتم یه جیغ نسبتن فرا بنفشه مایل به آبی زدم و گریه میکردم که یهو بغلم کرد...ولی باز تو بغلش جیغ خفه ای میزدمولی این بغل..
:چیشده بیب...آروم باش توروخوداا
با شنیدن صداش آروم شدم و ترسیده سرم و بالا آوردم و نگاهش کردم..
نگاهشو بهم داد و بو*سه های ریز روی صورتم میزد
دستشو رو پیشونیم گذاشت
اینوپی:یاخدااا تب داری؟؟
ا/ت:اینوپی...مگه ت..تو ...پیش کوکو نبودی؟
اینوپی:چرا بودم اما زود تموم شد تو به من فک نکن چی کار کردیییییی؟!
نگاهه نگرانشو بهم داد دلم براش سوخت بدبخ انگا 80 تا سکته ی قلبی مغزی ششی رو باهم زددد..
ا/ت:چی..چیزی نبود فیلم دیدم بعد تو یهویی اومدی منم...
از خودش یه لحظه جدام کرد ولی باز رفتم تو بغلش
ا٪ت:ب..بزار بمونم خیلی میترسمم
اینوپی:گفتم فیلمای عجیب غریب نبین 😐🚬...
سرمو تکون دادم.
اینوپی: حالا بیا بخوابیم ولی اول تو بخواب ..دهنمو جر دادی تو دو دیقه..
اروم خندیدم و باشه ای گفتم
دراز کشیدم و خرسمو دوباره بغل کردم(ولش کن دیگه پدصگگگگ اگه دست خودم بود خرسو محو میکردم جرششششش میدادممممم)
اینوپی:عه باز که اونو بغل کردی منو بغل کننننن
ا/ت:نموخوام
کرم ریختن گرفته بود...
اینوپی:چراااا من هم ازش خوشگلترم هم جذاب ترم هم بغل کردنی ترمممم...
همینطور بهش نگاه میکردم و ریز میخندیدم
اینطور:نخند...اععععع(انگشتشو سمت خرس برد)..اگه من تورو واسش نمیخریدم الان بغل خودم بود دزد بیشعورررر ا/ت دزددددد
یهو بلند زدم زیر خنده و دستامو براش باز کردم
ا/ت:راست میگی...بغل تو از همه چی بهتره😂💜
چطورررر بود؟
۱۳.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.