وقتی لات محلتون بودو.....
ات : امروز قرار بود با بچه ها بریم ساحل
شلوار ابی رنگ و بادی مشکی استین حلقه ایمو پوشیدم، موهامو حالت دادم ، خط لبی زیبا کشیدم روش هم یه لیپ گلاس براق ،با اس ام اس تهیونگ رفتم پایین.
باهم به سمت دریا حرکت کردیم.
_____
بعد از رسیدن به دریا
ات : با دیدن دخترا به سمتشون دویدم و محکم بغلشون کردم
حدودا ۲ ماهی بود که ندیده بودمشون و حسابی دلم براشون تنگ بود.
جکسون برادر جسیکا گیتارشو آورده بود و این منو ذوق زده میکرد
چون تقریبا بیشتر خاطراتمون با اکیپ با گیتار گذشت...
هممون رفتیم روی صندلی های قد و نیم قد کوچولو کنار ساحل نشستیم، تهیونگ هم اومد کنارم نشسته از پهلو بغلم کرد.
برای لحظه ای موهامو به باد سپردمو گذاشتم صدای موج ها منو ببرن تو خلسه
اینجا دیدن جونگکوک به همراه کسی که عاشقشه خوشحالم میکرد
هم من ادم موردعلاقه ام رو پیدا کردم هم جونگکوک، thank god
با صدای جسیکا به خودم اومدم
جسیکا : اتتتت ، اون اهنگه بود که همیشه برامون میخوندیی
بخونش دوبارهههه ، لطفااا ، ببینن جکسون هم گیتارش دراورده بزنه برامون
تهیونگ : بخونش قشنگم
ات : باشه باشه ، بریم؟ ۱۲۳
ات : اینهمه ادم ، چرا قلبمو باید به تو میدادم ؟
چرا باید بشم عاشق اونی که منو اصلا نمیخوادم؟
اینهمه ادم ، چرا بین همه من اینهمه صدام؟........
بعد از پایان اهنگ:
جونگکوک با کلافگی از روی صندلیش بلند شدو به سمت کلبه رفت.
ویو جونگکوک :
چرا چرا ؟ چرا اون باید مال تهیونگ باشه؟ خدایا
چرا بهش خیانت کردم ، اون دختر منه ، دختر پاک منه
ندای درونش : بزار خوشحال باشه الان ادم موردعلاقش رو پیدا کرده.
جونگکوک : دلم براش تنگ میشه....
______
ات : دیگه داشتیم برگشتیم که با صدای سوهی برگشتم . به تهیونگ گفتم توی ماشین منتظر باشه تا بیام.
سوهی : ات میشه باهات صحبت کنم
ات : باشه ، بگو *روی نیمکت کنار ساحل نشستیم*
سوهی : ات منو ببخش، رفتار درستی باهات نداشتم
معذرت میخوام ، من فقط بخاطر سقط بچه ای که پدر ناتنیم در اثر تجاوز زیر دلم کاشته بود با جونگکوک س///س کردم.
امیدوارم خوشبخت بشی
ات : مشکلی نیست عزیزم ، منم ادم مناسب خودمو پیدا کردم
بغلش کرد توهم با جونگکوک خوشبخت میشی . خوبیش اینه که به اشتباهت پی بردی
_________
دوسال بعد از ات :
تهیونگ و امیلی(دخترشون) رفته بودن بیرون
منم به غروب زیبایی خورشید خیره شده بودم.
تا اینکه تلفن گوشیم زنگ خورد
با دیدن شماره جونگکوک لبخندی زدم ، خیلی وقت بود که ندیده بودمش چون هرکدوم از ما به جاهای مختلفی مهاجرت کردیم
منو تهیونگ به ادینبورگ اومده بودیم.
جونگکوک و سوهی هم به سوئد
بقول خودمون اینجا شهر و کشور موردعلاقمونه
با جواب دادنم صدای جونگکوک پشت گوشی پخش شد
جونگکوک : سلام ات ، خوبی؟
لطفا چیزی نگو ، فقط دلم برات تنگ شده بود ، خواستم بگم
امیدوارم توی دنیای بعدی مال هم باشیم، منم گاهی اوقات بهت فک میکنم. یعنی اکثر اوقات، سوهی همسر خیلی خوبیه ، ولی تو عشق اولم بودی هیچوقت فراموشت نمیکنم .
راستی برو دم پنجره رو نگاه کن، غروب زیباست مگه نه؟
* غروب زیباست مگه نه؟ : دوستت دارم ولی میزارم بری*
/نگاهت به کی بود زیبای من؟ وقتی من از زیبایی تو میسوختم:)
<<پایان خیالات سول>>>
_____
امیدوارم از این فیک لذت برده باشین و ممنوننن بابت حمایت هاتون از این فیک
منتظر فیک بعدی باشیددددد
شلوار ابی رنگ و بادی مشکی استین حلقه ایمو پوشیدم، موهامو حالت دادم ، خط لبی زیبا کشیدم روش هم یه لیپ گلاس براق ،با اس ام اس تهیونگ رفتم پایین.
باهم به سمت دریا حرکت کردیم.
_____
بعد از رسیدن به دریا
ات : با دیدن دخترا به سمتشون دویدم و محکم بغلشون کردم
حدودا ۲ ماهی بود که ندیده بودمشون و حسابی دلم براشون تنگ بود.
جکسون برادر جسیکا گیتارشو آورده بود و این منو ذوق زده میکرد
چون تقریبا بیشتر خاطراتمون با اکیپ با گیتار گذشت...
هممون رفتیم روی صندلی های قد و نیم قد کوچولو کنار ساحل نشستیم، تهیونگ هم اومد کنارم نشسته از پهلو بغلم کرد.
برای لحظه ای موهامو به باد سپردمو گذاشتم صدای موج ها منو ببرن تو خلسه
اینجا دیدن جونگکوک به همراه کسی که عاشقشه خوشحالم میکرد
هم من ادم موردعلاقه ام رو پیدا کردم هم جونگکوک، thank god
با صدای جسیکا به خودم اومدم
جسیکا : اتتتت ، اون اهنگه بود که همیشه برامون میخوندیی
بخونش دوبارهههه ، لطفااا ، ببینن جکسون هم گیتارش دراورده بزنه برامون
تهیونگ : بخونش قشنگم
ات : باشه باشه ، بریم؟ ۱۲۳
ات : اینهمه ادم ، چرا قلبمو باید به تو میدادم ؟
چرا باید بشم عاشق اونی که منو اصلا نمیخوادم؟
اینهمه ادم ، چرا بین همه من اینهمه صدام؟........
بعد از پایان اهنگ:
جونگکوک با کلافگی از روی صندلیش بلند شدو به سمت کلبه رفت.
ویو جونگکوک :
چرا چرا ؟ چرا اون باید مال تهیونگ باشه؟ خدایا
چرا بهش خیانت کردم ، اون دختر منه ، دختر پاک منه
ندای درونش : بزار خوشحال باشه الان ادم موردعلاقش رو پیدا کرده.
جونگکوک : دلم براش تنگ میشه....
______
ات : دیگه داشتیم برگشتیم که با صدای سوهی برگشتم . به تهیونگ گفتم توی ماشین منتظر باشه تا بیام.
سوهی : ات میشه باهات صحبت کنم
ات : باشه ، بگو *روی نیمکت کنار ساحل نشستیم*
سوهی : ات منو ببخش، رفتار درستی باهات نداشتم
معذرت میخوام ، من فقط بخاطر سقط بچه ای که پدر ناتنیم در اثر تجاوز زیر دلم کاشته بود با جونگکوک س///س کردم.
امیدوارم خوشبخت بشی
ات : مشکلی نیست عزیزم ، منم ادم مناسب خودمو پیدا کردم
بغلش کرد توهم با جونگکوک خوشبخت میشی . خوبیش اینه که به اشتباهت پی بردی
_________
دوسال بعد از ات :
تهیونگ و امیلی(دخترشون) رفته بودن بیرون
منم به غروب زیبایی خورشید خیره شده بودم.
تا اینکه تلفن گوشیم زنگ خورد
با دیدن شماره جونگکوک لبخندی زدم ، خیلی وقت بود که ندیده بودمش چون هرکدوم از ما به جاهای مختلفی مهاجرت کردیم
منو تهیونگ به ادینبورگ اومده بودیم.
جونگکوک و سوهی هم به سوئد
بقول خودمون اینجا شهر و کشور موردعلاقمونه
با جواب دادنم صدای جونگکوک پشت گوشی پخش شد
جونگکوک : سلام ات ، خوبی؟
لطفا چیزی نگو ، فقط دلم برات تنگ شده بود ، خواستم بگم
امیدوارم توی دنیای بعدی مال هم باشیم، منم گاهی اوقات بهت فک میکنم. یعنی اکثر اوقات، سوهی همسر خیلی خوبیه ، ولی تو عشق اولم بودی هیچوقت فراموشت نمیکنم .
راستی برو دم پنجره رو نگاه کن، غروب زیباست مگه نه؟
* غروب زیباست مگه نه؟ : دوستت دارم ولی میزارم بری*
/نگاهت به کی بود زیبای من؟ وقتی من از زیبایی تو میسوختم:)
<<پایان خیالات سول>>>
_____
امیدوارم از این فیک لذت برده باشین و ممنوننن بابت حمایت هاتون از این فیک
منتظر فیک بعدی باشیددددد
۶.۰k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.