P²:
P²:
یونگی رفت پیش ات....
تهیونگ حسودیش شد...
تهیونگ رفت پیش لونا(خواهر یونگی)
ته ته با لونا داشت لاس میزد...
یونگی هم داشت با ات لاس میزد
یونگی:(دست ات رو گرفت)چطوری دخمل...
ات:ممنون ت خوبی؟
یونگی:ت پیشم باشی ارع
ات:یونگی چیشده؟؟؟چرا داری لاس میزنی؟؟؟معذبم...
یونگی:معذبی؟؟؟باید عادت کنی...
ات:...
(ویو تهیونگ)
یونگی حروم.زاده(فیکه جرم ندیددد)
تهیونگ:لونا!!خوبی؟؟؟
لونا:اره ممنون ت خوبی؟ چه خبرا؟؟
تهیونگ:این لباس خیلی بهت میاد... خیلی برا جر خوردن تو دستم خوبه...
لونا:چی!!!!چت شده؟؟؟؟
تهیونگ:چم باید شده باشه؟؟؟
لونا:آخه تو هیچ وقت لاس نمیزدی و از این کار بدت مییومد
تهیونگ:غیر از مافیا خلبانی؟
لونا:چی!!!
تهیونگ:آخه میبینمت بلندش میکنی
لونا:نکننن معذبم!!!
تهیونگ:با این لباست بعد جوگیرم کردی... میخوام برم یه جایی میای؟؟؟
لونا: کجا؟؟
تهیونگ:میای؟
لونا:(لونا رو ته ته کراشه)اره...
تهیونگ دست لونا رو گرفت و رفتن تو یکی از اتاقا...
تهیونگ لونا رو چسبوند به دیوار و ازش لب گرفت...
لونا هم همکاری میکرد
تهیونگ کمکم داشت یخش آب میشد
تهیونگ لونا رو پرت کرد روی تخت...
لونا:تهیونگ فک نمیکنی زوده؟
تهیونگ:زود؟؟خیلی هم دیره...
لونا:اگه صدامون بره چی؟؟؟
تهیونگ:آروم میزنم پس صدا در نیار
لونا:سعی میکنم
(ویو ات)
دیدم تهیونگ و لونا باهم رفتن تو اتاق سعی کردم یونگی رو بپیچونمو برم ببینم چه خبره ولی یونگی اصلا ولم نمیکرد
یونگی(داشت خودشو میچسبوند به ات):کجا عسل؟
ات:یونگی ولم کن باید برم یه جایی
یونگی:تازه اومدی تازه هم میخوای بری؟؟؟از این خبرا نیست
(ویو لونا)
فک کردم میخواد باهام کارای خاک پچبر سری بکنه ولی فقط سعی داشت منو بترسونه قبل از اینکه کاری انجام بده اتاقو ترک کرد
--------------
خب میدونم تر زدم و اینکه ممکنه به کمپانی هیت بدن واسه یه همچین رمانی ولی درخواستی بود و تقصیر من نبود اگه بدتون میاد پیوی بگید حتما رمانو تموم میکنم
ولی درسته اینجا اینطوری بود از اینجا به بعد دیگه اینطوری نیست...
خب شرط برا پارت بعد
لایک:²⁰
فالو:¹³⁰ تایی شم
#کمپانی_mw
#کتابخانه_wm
یونگی رفت پیش ات....
تهیونگ حسودیش شد...
تهیونگ رفت پیش لونا(خواهر یونگی)
ته ته با لونا داشت لاس میزد...
یونگی هم داشت با ات لاس میزد
یونگی:(دست ات رو گرفت)چطوری دخمل...
ات:ممنون ت خوبی؟
یونگی:ت پیشم باشی ارع
ات:یونگی چیشده؟؟؟چرا داری لاس میزنی؟؟؟معذبم...
یونگی:معذبی؟؟؟باید عادت کنی...
ات:...
(ویو تهیونگ)
یونگی حروم.زاده(فیکه جرم ندیددد)
تهیونگ:لونا!!خوبی؟؟؟
لونا:اره ممنون ت خوبی؟ چه خبرا؟؟
تهیونگ:این لباس خیلی بهت میاد... خیلی برا جر خوردن تو دستم خوبه...
لونا:چی!!!!چت شده؟؟؟؟
تهیونگ:چم باید شده باشه؟؟؟
لونا:آخه تو هیچ وقت لاس نمیزدی و از این کار بدت مییومد
تهیونگ:غیر از مافیا خلبانی؟
لونا:چی!!!
تهیونگ:آخه میبینمت بلندش میکنی
لونا:نکننن معذبم!!!
تهیونگ:با این لباست بعد جوگیرم کردی... میخوام برم یه جایی میای؟؟؟
لونا: کجا؟؟
تهیونگ:میای؟
لونا:(لونا رو ته ته کراشه)اره...
تهیونگ دست لونا رو گرفت و رفتن تو یکی از اتاقا...
تهیونگ لونا رو چسبوند به دیوار و ازش لب گرفت...
لونا هم همکاری میکرد
تهیونگ کمکم داشت یخش آب میشد
تهیونگ لونا رو پرت کرد روی تخت...
لونا:تهیونگ فک نمیکنی زوده؟
تهیونگ:زود؟؟خیلی هم دیره...
لونا:اگه صدامون بره چی؟؟؟
تهیونگ:آروم میزنم پس صدا در نیار
لونا:سعی میکنم
(ویو ات)
دیدم تهیونگ و لونا باهم رفتن تو اتاق سعی کردم یونگی رو بپیچونمو برم ببینم چه خبره ولی یونگی اصلا ولم نمیکرد
یونگی(داشت خودشو میچسبوند به ات):کجا عسل؟
ات:یونگی ولم کن باید برم یه جایی
یونگی:تازه اومدی تازه هم میخوای بری؟؟؟از این خبرا نیست
(ویو لونا)
فک کردم میخواد باهام کارای خاک پچبر سری بکنه ولی فقط سعی داشت منو بترسونه قبل از اینکه کاری انجام بده اتاقو ترک کرد
--------------
خب میدونم تر زدم و اینکه ممکنه به کمپانی هیت بدن واسه یه همچین رمانی ولی درخواستی بود و تقصیر من نبود اگه بدتون میاد پیوی بگید حتما رمانو تموم میکنم
ولی درسته اینجا اینطوری بود از اینجا به بعد دیگه اینطوری نیست...
خب شرط برا پارت بعد
لایک:²⁰
فالو:¹³⁰ تایی شم
#کمپانی_mw
#کتابخانه_wm
۲.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳