تکپارتی:)
خسته تر از همیشه قدم هامو به داخل خونه گزاشتم...
سرمو بالا اوردم و با صحنه ای که دیدم جوش اوردم!
+این چه وضع خونستتتتت؟ من فقط ۸ ساعت خونه نبودمممم جئوننننن "داد"
هر دوتاشون با شنیدن صدای عصبانی من برگشتن سمتم ولی انگار نه انگار..
خیلی خونسرد نشسته بودن و فیلمشونو میدیدن!
خیلی پاپ کورن و چیپس روی زمین ریخته بود و بسته هاشون هم همینجوری رها بودن.
-چیزی نشده که حالا... فقط یه کوچولو اینجاها کثیف شده."ریلکس و خونسرد"
با حرف کوک ابرو هام از تعجب بالا پرید و باعث شد دوباره به اطراف نگاه کنم، فقط یه کوچولو؟
+یااااا.. این فقط یه کوچولوعههه؟ گل خونه رو به گند کشیدیننن "بلند"
دیدم دارن تو گوش هم حرف میزنن و چیزی میگن، به هردوشون زل زده بودم که یهو دیدم دوییدن تو اتاق و درو بستن
نفس عمیق و حرصی ای بیرون دادم و کیفمو گزاشتم یه گوشه و شروع به جمع و تمیز کردن خونه شدم
صداهاشون خیلی بلند بود و همش میخندیدن و جیغ و داد میکردن
داشتن میرفتن رو اعصابم واقعا...
+یکم صداتونو بیارین پایین تر بد نیستاا، همسایه ها الان میاننن دم درررر! "بلند"
-باشههههه "داد"
ولی همچنان صداهاشون توی خونه میپیچید و باعث میشد سردرد بگیرم
بعد از جارو کشیدن نشستن روی کاناپه...
دیدم دیگه هیچ صدایی ازشون در نمیاد،
فهمیدم که بازم دارن یه اتیشی میسوزونن!
بلند شدم و به طبقه بالا رفتم تا ببینم چیکار میکنن و چرا هیچ صدایی ازشون درنمیاد
دراتاقو که باز کردم، چیزی نگذشت که لبخندی به لبام اومد
دوتا جئون داشتن با لباس اسپایدرمن عکس میگرفتن!
تا وقتی که عکس گرفتنشون تموم بشه توی چارچوب در با یه لبخند نگاهشون میکردم
و کیوت بودن هردوتاشون باعث شد بوسه ای به گونه هردوشون بزنم و عکسهاشون رو به دیوار اتاق بچسبونم:)
سرمو بالا اوردم و با صحنه ای که دیدم جوش اوردم!
+این چه وضع خونستتتتت؟ من فقط ۸ ساعت خونه نبودمممم جئوننننن "داد"
هر دوتاشون با شنیدن صدای عصبانی من برگشتن سمتم ولی انگار نه انگار..
خیلی خونسرد نشسته بودن و فیلمشونو میدیدن!
خیلی پاپ کورن و چیپس روی زمین ریخته بود و بسته هاشون هم همینجوری رها بودن.
-چیزی نشده که حالا... فقط یه کوچولو اینجاها کثیف شده."ریلکس و خونسرد"
با حرف کوک ابرو هام از تعجب بالا پرید و باعث شد دوباره به اطراف نگاه کنم، فقط یه کوچولو؟
+یااااا.. این فقط یه کوچولوعههه؟ گل خونه رو به گند کشیدیننن "بلند"
دیدم دارن تو گوش هم حرف میزنن و چیزی میگن، به هردوشون زل زده بودم که یهو دیدم دوییدن تو اتاق و درو بستن
نفس عمیق و حرصی ای بیرون دادم و کیفمو گزاشتم یه گوشه و شروع به جمع و تمیز کردن خونه شدم
صداهاشون خیلی بلند بود و همش میخندیدن و جیغ و داد میکردن
داشتن میرفتن رو اعصابم واقعا...
+یکم صداتونو بیارین پایین تر بد نیستاا، همسایه ها الان میاننن دم درررر! "بلند"
-باشههههه "داد"
ولی همچنان صداهاشون توی خونه میپیچید و باعث میشد سردرد بگیرم
بعد از جارو کشیدن نشستن روی کاناپه...
دیدم دیگه هیچ صدایی ازشون در نمیاد،
فهمیدم که بازم دارن یه اتیشی میسوزونن!
بلند شدم و به طبقه بالا رفتم تا ببینم چیکار میکنن و چرا هیچ صدایی ازشون درنمیاد
دراتاقو که باز کردم، چیزی نگذشت که لبخندی به لبام اومد
دوتا جئون داشتن با لباس اسپایدرمن عکس میگرفتن!
تا وقتی که عکس گرفتنشون تموم بشه توی چارچوب در با یه لبخند نگاهشون میکردم
و کیوت بودن هردوتاشون باعث شد بوسه ای به گونه هردوشون بزنم و عکسهاشون رو به دیوار اتاق بچسبونم:)
۲۵.۹k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.