(اون برادر من نیست)
p19
رفتن داخل کمپانی
که صدای آشنایی به گوشم خورد
پارک چانگهو: ات .....اومدی.....بیا بریم کارت دارم
*باهاش رفتم طبقه بالا و رفتیم داخل یه اتاق نسبتا بزرگ
که فقط یه نفر اونجا بود
همون پسره بود که اون دفعه دیدم
پارک: ایشون همکار جدید شماست
هم عکسی بلده هم صدا و دنسش خوبه کار آموزیشم باتو شروع میکنه
ات: خوبه
پارک : خب معرفی میکنم خانم کیم ات هستن
و ایشون هم آقای لوکا(فامیلی هرچی خواستین)
ات: از آشنایی با شما خوشبختم
لوکا: من هم همینطور
پارک : خب دنبال م بیایید
*باهاش رفتیم تو یه سالن بزرگ عکاسی *.
از آقای پارک پرسیدم که باید چی کار کنیم که گفت: امروز قراره برای یه برند خارجی تبلیغ کنیم ....و الان جونگ کوک میاد و ما لباس های اون برند و بهش میدیم و شما ها عکاسی میکنین
فهمیدین؟؟؟
ات: چی جونگ کوک؟؟؟
پارک: چیز عجیبیه؟؟؟
لوکا: خب بریم تو کارش
*اسم جونگ کوک رو که آورد استرس گرفتم که یکی دستاشو گذاشت رو شونه ام
لوکا : حالت خوبه؟؟؟
ات: آره من خوبم
لوکا: خیلی خوشحالم که باهم همکار شدیم ...از همون اول یه حسی بهم میگفت که تو دختر فوقالعاده ای هستی
ات: ممنونم
لوکا: چند سالته؟؟؟
ات: ۱۹....و تو؟؟؟
لوکا: ۲۱ سالمه ....من مال اینجا نیستم از ژاپن اومدم برای همین کار
ات: خب این عالیه
*ویوجونگ کوک*
وارد سالن شدم عکاس های همیشگی بودن ولی ......ات هم بود که داشت با یه پسری حرف میزد....
رفتن داخل کمپانی
که صدای آشنایی به گوشم خورد
پارک چانگهو: ات .....اومدی.....بیا بریم کارت دارم
*باهاش رفتم طبقه بالا و رفتیم داخل یه اتاق نسبتا بزرگ
که فقط یه نفر اونجا بود
همون پسره بود که اون دفعه دیدم
پارک: ایشون همکار جدید شماست
هم عکسی بلده هم صدا و دنسش خوبه کار آموزیشم باتو شروع میکنه
ات: خوبه
پارک : خب معرفی میکنم خانم کیم ات هستن
و ایشون هم آقای لوکا(فامیلی هرچی خواستین)
ات: از آشنایی با شما خوشبختم
لوکا: من هم همینطور
پارک : خب دنبال م بیایید
*باهاش رفتیم تو یه سالن بزرگ عکاسی *.
از آقای پارک پرسیدم که باید چی کار کنیم که گفت: امروز قراره برای یه برند خارجی تبلیغ کنیم ....و الان جونگ کوک میاد و ما لباس های اون برند و بهش میدیم و شما ها عکاسی میکنین
فهمیدین؟؟؟
ات: چی جونگ کوک؟؟؟
پارک: چیز عجیبیه؟؟؟
لوکا: خب بریم تو کارش
*اسم جونگ کوک رو که آورد استرس گرفتم که یکی دستاشو گذاشت رو شونه ام
لوکا : حالت خوبه؟؟؟
ات: آره من خوبم
لوکا: خیلی خوشحالم که باهم همکار شدیم ...از همون اول یه حسی بهم میگفت که تو دختر فوقالعاده ای هستی
ات: ممنونم
لوکا: چند سالته؟؟؟
ات: ۱۹....و تو؟؟؟
لوکا: ۲۱ سالمه ....من مال اینجا نیستم از ژاپن اومدم برای همین کار
ات: خب این عالیه
*ویوجونگ کوک*
وارد سالن شدم عکاس های همیشگی بودن ولی ......ات هم بود که داشت با یه پسری حرف میزد....
۱۴.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.