عشق ابدی پارت ۲۵
عشق ابدی پارت ۲۵
ویو جیمین
سرم رو کردم تو گردنش و بوش رو نفس کشیدم . معرکه بود
-یونگیا؟
+جانم؟
-میتونم.... میتونم طعمت رو به خاطر بسپارم؟!
+چ...چ...چی؟!
-میتونم اولین مارکم رو روی گردن تو بزارم؟این اجازه رو میدی که به آرزوم برسم!؟
+جیمینا ...
آروم آروم شروع کردم به مکیدن گردن خوش فرم و خوش طعمش . هرچقدر بگم عالی بود و بهترین بود کمه واقعا...
انقدر میخواستم که حاضر بودم تا از کار افتادن فَکَم فقط گردنش رو مارک کنم .
انقدر گردنش رو مکیدم که ناله هاش در اومد
+او..اوممم ...آه..ب..سه(خیلی آروم)
رفتم سمت سیبک گلوش و بوسیدمش و رفتم پایین تر روی ترقوه هاش . پسر تو چرا انقدر خوبی؟
حالا کاملا رو شکمش نشسته بودم و دستام رو به حالت حصار دورش گذاشته بودم
بعد ۱۵ مین بالاخره از شدت خستگیم ولش کردم
-یو...یونگی ... تو...تو فوق العاده ای (خوابالو)
+ :)
لبام رو سطحی بوسید و منم بخواب رفتم
+جیمین؟
-...
+جیمینا؟!
-بله.؟
+جیمینا نمیخوای بیای ؟!
-کجا؟!
+بیا دنبالم .
-یونگی ندو ، وایستا(خنده)
+بدو بیا دیگه .
-اومدیم وایستا
+بیا...
-ای...اینجا... اینجا کجاست؟(ذوق)
+جایی که برای آرامش تو درستش کردم
-یونگییییییییی (ذوق و داد)
+آروم تر بغل کن(خنده)
+جیمین
-...
+جیمین پشتت... جیمینننن(داد)
*پایان خواب*
+جیمین؟
-.....
+جیمین پاشو دیگه
-....
+بیب؟ بابا اینا میخوان برن .
-چ..چیشده؟! یونگی کجایی؟!(خوابالو)
+من ؟ من همینجام ، پاشو بریم پایین
سریع از جام پاشدم ، حواسم نبود مامان اینا دارن میرن
رفتیم پایین و با همه شون خدافظی کردیم
-زود برگردین ها...
÷میایم عزیزم ، ۳ تا ۴ روز نیستیم دیگه
+چی!!شما که گفتید ۳ روز
&زیاد و کم داره دیگه
¢فعلا خدافظ بچه ها
$یونگی؟
+جانم ؟
$بیا
یونگی رفت جلو و یه چیزی در گوشش گفتن که حالت صورتش تغییر کرد...
اینم پارت چهارم 🙃✨
ویو جیمین
سرم رو کردم تو گردنش و بوش رو نفس کشیدم . معرکه بود
-یونگیا؟
+جانم؟
-میتونم.... میتونم طعمت رو به خاطر بسپارم؟!
+چ...چ...چی؟!
-میتونم اولین مارکم رو روی گردن تو بزارم؟این اجازه رو میدی که به آرزوم برسم!؟
+جیمینا ...
آروم آروم شروع کردم به مکیدن گردن خوش فرم و خوش طعمش . هرچقدر بگم عالی بود و بهترین بود کمه واقعا...
انقدر میخواستم که حاضر بودم تا از کار افتادن فَکَم فقط گردنش رو مارک کنم .
انقدر گردنش رو مکیدم که ناله هاش در اومد
+او..اوممم ...آه..ب..سه(خیلی آروم)
رفتم سمت سیبک گلوش و بوسیدمش و رفتم پایین تر روی ترقوه هاش . پسر تو چرا انقدر خوبی؟
حالا کاملا رو شکمش نشسته بودم و دستام رو به حالت حصار دورش گذاشته بودم
بعد ۱۵ مین بالاخره از شدت خستگیم ولش کردم
-یو...یونگی ... تو...تو فوق العاده ای (خوابالو)
+ :)
لبام رو سطحی بوسید و منم بخواب رفتم
+جیمین؟
-...
+جیمینا؟!
-بله.؟
+جیمینا نمیخوای بیای ؟!
-کجا؟!
+بیا دنبالم .
-یونگی ندو ، وایستا(خنده)
+بدو بیا دیگه .
-اومدیم وایستا
+بیا...
-ای...اینجا... اینجا کجاست؟(ذوق)
+جایی که برای آرامش تو درستش کردم
-یونگییییییییی (ذوق و داد)
+آروم تر بغل کن(خنده)
+جیمین
-...
+جیمین پشتت... جیمینننن(داد)
*پایان خواب*
+جیمین؟
-.....
+جیمین پاشو دیگه
-....
+بیب؟ بابا اینا میخوان برن .
-چ..چیشده؟! یونگی کجایی؟!(خوابالو)
+من ؟ من همینجام ، پاشو بریم پایین
سریع از جام پاشدم ، حواسم نبود مامان اینا دارن میرن
رفتیم پایین و با همه شون خدافظی کردیم
-زود برگردین ها...
÷میایم عزیزم ، ۳ تا ۴ روز نیستیم دیگه
+چی!!شما که گفتید ۳ روز
&زیاد و کم داره دیگه
¢فعلا خدافظ بچه ها
$یونگی؟
+جانم ؟
$بیا
یونگی رفت جلو و یه چیزی در گوشش گفتن که حالت صورتش تغییر کرد...
اینم پارت چهارم 🙃✨
۱.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.