ارسلان:و رفتم بیمارستان همش تو فکر دیانا بودم تا اینکه زن
ارسلان:و رفتم بیمارستان همش تو فکر دیانا بودم تا اینکه زنگ زد گفت که بیا دنبالم من نرفتم و اونم رف خونه نیکا و متين .. زنگ زدم به دیانا
دیانا:الو سلام چطوری
ارسلان:بیا جلو در خونه نیکا منتظرم
دیانا: چرا
ارسلان:بیا کار مهم دارم بای
ارسلان:بعد ۵ مین دیانا اومد و نشست تو ماشین
دیانا:سلام چیزی شده
ارسلان:عکس رو بهش نشون دادم و گفتم این پسره عوضی کیههههه
دیانا:ای ..این
ارسلان:فک نمیکردم اینجور آدمی باشی
دیانا:سوء تفاهم شده
ارسلان:برو پایین از ماشین
دیانا :یه لحظه ارسلان(با گریه)
ارسلان:گمشوووو
دیانا:از ماشین پیاده شدم و رفتم پیش نیکا و بغلش کردم و تو بغلش گریه کردم
.......
لایکا به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیانا:الو سلام چطوری
ارسلان:بیا جلو در خونه نیکا منتظرم
دیانا: چرا
ارسلان:بیا کار مهم دارم بای
ارسلان:بعد ۵ مین دیانا اومد و نشست تو ماشین
دیانا:سلام چیزی شده
ارسلان:عکس رو بهش نشون دادم و گفتم این پسره عوضی کیههههه
دیانا:ای ..این
ارسلان:فک نمیکردم اینجور آدمی باشی
دیانا:سوء تفاهم شده
ارسلان:برو پایین از ماشین
دیانا :یه لحظه ارسلان(با گریه)
ارسلان:گمشوووو
دیانا:از ماشین پیاده شدم و رفتم پیش نیکا و بغلش کردم و تو بغلش گریه کردم
.......
لایکا به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
۳۰.۷k
۰۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.