عشق یا نفرت پارت ۲
صدای راننده بود که میگفت:خانم رسیدیم پیاده شید
سوجین:ممنون،اوه راستی فامیلت چیه؟
راننده.من کیم هستم کیم سجونگ
سوجین.باشه ممنونم آقای کیم
و پیاده شدم آقای کیم هم چمدونامو داشت می اورد
زنگ در خونه رو زدم که یه نفر درو باز کرد
اون اجوما بود
سوجین.اجوماااااا
اجوما.دخترمم بلخره اومدیی
اجومارو سریع بغل کردم
سوجین. دلم خیلی برات تنگ شده بود
اجوما. منم عزیزم ،حالا منو ول کن بیا بریم بابات منتظرته
سوجین.بریم
به سمت پذیرایی راه افتادیم بابام مثل همیشه خوشتیپ بود
سوجین. هی مستر یانگ دلت برام تنگ نشده بود؟
با صدای من سریع پرید از رو مبل و به سمت من برگشت
مو تاک.دخ...دخترمم
سریع اومد و بغلم کرد منم بغلش کردم چندین ساله ازهم دوریم
مو تاک. خیلی دل تنگت بودم بی معرفت چرا زودتر نیومدی از دوریت دق کردم بچه
سوجین.منم دل تنگت بودم باباا تازه من دیگه بچه نیستم یه ماه دیگه ۱۸ سالم میشه
مو تاک. ایگور چقدر زود بزرگ شدی بچهه
سوجین. یاا بابا به من انقدر بچه نگو
مو تاک. هرچی میخوام میگم همینی که هست
سوجین. خدا به من صبر بده
مو تاک. اینا مهم نیست برو بخواب حتما خیلی خسته ای
سوجین. خسته ایش که اره خیلی خسته ام ولی اتاقم کجاست؟
مو تاک. اجوما نشونت میده
سوجین. مرسی شبت خوش بابا
مو تاک. شب توهم خوش عزیزم
به سمت اجوما رفتم
سوجین.اجوما میشه منو ببری به اتاقم
اجوما. حتما فقط اتاقت طبقه ی سومه
سوجین. چقدر بالااا باشه بریم فقط چمدونام چی؟
اجوما. آقای کیم اونارو برده بالا
سوجین. مرسی
به دنبال اجوما رفتم اتاقم طبقه ی سوم و آخرین اتاق اونجا بود نفسم رفته بود
سوجین. ممنون اجوما شبت بخیر...
اجوما. شب توهم بخیر دخترم
لبخندی به اجوما تحویل دادم
اجوما همیشه کنارم بود و موقعه هایی که مامانم پیشم نبود اجوما جای مادر رو برای من پر میکرد
در اتاقمو باز کردم باب میل خودم بود هنوز سلیقه ی منو یادشونه....
تم اتاق سرمه ای مشکی بود دقیقا وایب شبو بهم میداد
حوصله نداشتم الان لباسامو بچینم پس گذاشتم واسه ی فردا......
به سمت تختم رفتم و گرفتم خوابیدم از اونجایی که فردا یکشنبه بود تعطیل بود پس نباید میرفتم مدرسه اما باید میرفتم شرکت بابا چون تو آمریکا من مدل شرکت بودم بابا هم ازم خواسته بود حالا که اومدم کره من مدل شرکت بشم کم کم چشمام گرم خواب شد و به خواب رفتم
ساعت ۷:۳۵ دقیقه ی صبح
باز با همون کابوس وحشتناک همیشگی بیدار شدم نفس نفس میزدم چشمامو که باز کردم با قیافه ی نگران روبه رو شدم..........
سوجین:ممنون،اوه راستی فامیلت چیه؟
راننده.من کیم هستم کیم سجونگ
سوجین.باشه ممنونم آقای کیم
و پیاده شدم آقای کیم هم چمدونامو داشت می اورد
زنگ در خونه رو زدم که یه نفر درو باز کرد
اون اجوما بود
سوجین.اجوماااااا
اجوما.دخترمم بلخره اومدیی
اجومارو سریع بغل کردم
سوجین. دلم خیلی برات تنگ شده بود
اجوما. منم عزیزم ،حالا منو ول کن بیا بریم بابات منتظرته
سوجین.بریم
به سمت پذیرایی راه افتادیم بابام مثل همیشه خوشتیپ بود
سوجین. هی مستر یانگ دلت برام تنگ نشده بود؟
با صدای من سریع پرید از رو مبل و به سمت من برگشت
مو تاک.دخ...دخترمم
سریع اومد و بغلم کرد منم بغلش کردم چندین ساله ازهم دوریم
مو تاک. خیلی دل تنگت بودم بی معرفت چرا زودتر نیومدی از دوریت دق کردم بچه
سوجین.منم دل تنگت بودم باباا تازه من دیگه بچه نیستم یه ماه دیگه ۱۸ سالم میشه
مو تاک. ایگور چقدر زود بزرگ شدی بچهه
سوجین. یاا بابا به من انقدر بچه نگو
مو تاک. هرچی میخوام میگم همینی که هست
سوجین. خدا به من صبر بده
مو تاک. اینا مهم نیست برو بخواب حتما خیلی خسته ای
سوجین. خسته ایش که اره خیلی خسته ام ولی اتاقم کجاست؟
مو تاک. اجوما نشونت میده
سوجین. مرسی شبت خوش بابا
مو تاک. شب توهم خوش عزیزم
به سمت اجوما رفتم
سوجین.اجوما میشه منو ببری به اتاقم
اجوما. حتما فقط اتاقت طبقه ی سومه
سوجین. چقدر بالااا باشه بریم فقط چمدونام چی؟
اجوما. آقای کیم اونارو برده بالا
سوجین. مرسی
به دنبال اجوما رفتم اتاقم طبقه ی سوم و آخرین اتاق اونجا بود نفسم رفته بود
سوجین. ممنون اجوما شبت بخیر...
اجوما. شب توهم بخیر دخترم
لبخندی به اجوما تحویل دادم
اجوما همیشه کنارم بود و موقعه هایی که مامانم پیشم نبود اجوما جای مادر رو برای من پر میکرد
در اتاقمو باز کردم باب میل خودم بود هنوز سلیقه ی منو یادشونه....
تم اتاق سرمه ای مشکی بود دقیقا وایب شبو بهم میداد
حوصله نداشتم الان لباسامو بچینم پس گذاشتم واسه ی فردا......
به سمت تختم رفتم و گرفتم خوابیدم از اونجایی که فردا یکشنبه بود تعطیل بود پس نباید میرفتم مدرسه اما باید میرفتم شرکت بابا چون تو آمریکا من مدل شرکت بودم بابا هم ازم خواسته بود حالا که اومدم کره من مدل شرکت بشم کم کم چشمام گرم خواب شد و به خواب رفتم
ساعت ۷:۳۵ دقیقه ی صبح
باز با همون کابوس وحشتناک همیشگی بیدار شدم نفس نفس میزدم چشمامو که باز کردم با قیافه ی نگران روبه رو شدم..........
۱.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.