فیک شکلات تلخ ⟭⟬p²

سول آ : اما قضیه اون نیس ....
ات : پس چیه؟ چی شده؟؟
سول آ: جیمینه ... اون ... اون
ات: اون چی؟؟ بنال دیگه
سول آ: اون عاشقته
ات: پففففف چرا چرت میگی من حتی ندیدمش بعد تو از کجا مطمئنی؟؟؟
سول آ: اون پشت سرت میشینه و تو دقت نکردی اما اون چند دقیقه کامل بهت زل زده بود
ات: باشه مهم نیس خدافظ من میرم خونه
سول آ:اتتتتت میشه امشب بیای بار؟؟؟لطفا لطفا میشهههه؟؟
ات: آیگو باشه میام بای بای


ویو ات : داشتم میرفتم خونه که یهو رعد و برق زد و یکم ترسیدم و یهو بارون شروع شد اما به طرز عجیبی من خیس نشدم بالا سرم یه چتر بود ... یه پسره خیلی جذاب اون چتر رو نگه داشته بود چند دقیقه بهش خیره شدم که یهو با صدای بم و جذابش به خودم اومدم

جیمین: بیا این چترو بگیر ممکنه سرما بخوری
ات: اوممم پس ... پس خودت چی؟؟
جیمین:من با ماشین میرم اگه میخوای میتونم برسونمت
ات: چی... نه ممنون خودم میرم
جیمین: ولی هوا سرده ...
ات:خبب من ... چیزه .. عاممم
جیمین: سوارشو و بهونه نیار *خنده آروم*
ات:اوکی ممنون*خجالت*

ویو جیمین: ات رو رسوندم خونه تو راه حتی یه کلمه عم حرف نزدیم وقتی رسیدیم خیلی گرم باهام خدافظی کرد و رفت نمیدونم چه حسیه ولی حس میکنم ... حس میکنم ... عاشقشم ...