Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
همه:اره
دریا:خب تو فیلم ترسناک ها روح یک گذشته هایی غم انگیزی داشتن دیگ درسته حالا رضا عشقشو از دست داده ما باید بفهمم اول تو این زیرزمین چخبره اگه مطمئین شدیم ک اینجا خونه رضا بعد دست به کار میشم
کامیار:امشب بریم زیرزمین
همه:ما هستیم
شب شد شام خوردیم منتظر بودیم ک مامانجون باباحاجی بخوابن
دریا:خوابیدن
همه راه افتادم به طرف زیرزمین یک قفل داشت ک صدرا بلد بود باز کرد ولی نمدونم چرا هلمون مثل اون سری نداد
دریا:من میترسم بریم
کامیار:تا وقتی من پیشتم از هیچی نترس من مراقبتم
دریا:برو بابا
زیر زمین کلی پله داشت
مبینا:کمند داری از چی فیلم میگیری؟
کمند: ارواح بعضی وقت ها دیده نمیشن ولی تو دوربین چرا
پشت کامیار بودم واقعا پیشش حس امنیت داشتم ۲۰ تا پله داشت به پایین رسیدم ک اول پسرا رفتن بعد مارو صدا زدن رفتیم با چراغ قوه هامون انداختیم ولی زیرزمین خالی خالی بود
کامیار: اینجا چرا خالی؟
مبینا: نمدونم
صدرا:فکر کنم ما با یک شیطان سرکار داریم
اینو ک صدرا گفت یکی انگار سرمون داد زد دادش بی صدا بود ولی تف هایی دهنش خورد تو صورتم هامون ما دیگ واقعا داشتیم سکته میکردیم داشتیم اروم از پله ها بالا میرفتیم یک کلید دیدم تو راه ورداشتم رفتیم بالا،حمام رفتیم و خوابیدیم، خواب بودم ک با صدای کامیار از خواب پاشدم
کامیار: کوکی شکلاتی بیداری؟
دریا: بهم نگو کوکی شکلاتی چیکار داری
کامیار: خوابم نمبیره میایی تو حیاط بحرفیم
دریا: ساعت ۲ شبه
کامیار: بیا دیگ
رفتیم تو حیاط لبه حوض ک حالا نمدونم به چی دلیلی بسته بودنش نشسته ایم
کامیار: دوست پسر داری؟
دریا:نه(کمی مکث)تو چی دوست دختر یا نامزد داری؟
کامیار: منم نه
دریا: راستی نپرسیدم کارت چی؟
کامیار: من طراح خونه ام و کلی پروژه هایی دارم ک باید تکمیل کنم
دریا: از اونجایی ک میدونم عمو پولدارن نیازی به پول نداری
کامیار: میخوام مستقل زندگی کنم(کمی مکث)اگه اینجوری تو چرا دیجی شدی؟توهم عمو رضا پولداره
دریا: منم میخوام مستقل زندگی کنم
کامیار: ع پس یک نقط مشترک داریم
دریا: اره
نشسته بودیم ک صدای صحبت از خونه مامانجون باباحاجی امد
کامیار: میشنوی کوکی شکلاتی؟
دریا یکی میزنه به شانه کامیار
دریا: اره میشنوم
کامیار: بیا بریم بیبینیم چی....
عکس جدید رمان موقتی تا بعدظهر عوض کنم
همه:اره
دریا:خب تو فیلم ترسناک ها روح یک گذشته هایی غم انگیزی داشتن دیگ درسته حالا رضا عشقشو از دست داده ما باید بفهمم اول تو این زیرزمین چخبره اگه مطمئین شدیم ک اینجا خونه رضا بعد دست به کار میشم
کامیار:امشب بریم زیرزمین
همه:ما هستیم
شب شد شام خوردیم منتظر بودیم ک مامانجون باباحاجی بخوابن
دریا:خوابیدن
همه راه افتادم به طرف زیرزمین یک قفل داشت ک صدرا بلد بود باز کرد ولی نمدونم چرا هلمون مثل اون سری نداد
دریا:من میترسم بریم
کامیار:تا وقتی من پیشتم از هیچی نترس من مراقبتم
دریا:برو بابا
زیر زمین کلی پله داشت
مبینا:کمند داری از چی فیلم میگیری؟
کمند: ارواح بعضی وقت ها دیده نمیشن ولی تو دوربین چرا
پشت کامیار بودم واقعا پیشش حس امنیت داشتم ۲۰ تا پله داشت به پایین رسیدم ک اول پسرا رفتن بعد مارو صدا زدن رفتیم با چراغ قوه هامون انداختیم ولی زیرزمین خالی خالی بود
کامیار: اینجا چرا خالی؟
مبینا: نمدونم
صدرا:فکر کنم ما با یک شیطان سرکار داریم
اینو ک صدرا گفت یکی انگار سرمون داد زد دادش بی صدا بود ولی تف هایی دهنش خورد تو صورتم هامون ما دیگ واقعا داشتیم سکته میکردیم داشتیم اروم از پله ها بالا میرفتیم یک کلید دیدم تو راه ورداشتم رفتیم بالا،حمام رفتیم و خوابیدیم، خواب بودم ک با صدای کامیار از خواب پاشدم
کامیار: کوکی شکلاتی بیداری؟
دریا: بهم نگو کوکی شکلاتی چیکار داری
کامیار: خوابم نمبیره میایی تو حیاط بحرفیم
دریا: ساعت ۲ شبه
کامیار: بیا دیگ
رفتیم تو حیاط لبه حوض ک حالا نمدونم به چی دلیلی بسته بودنش نشسته ایم
کامیار: دوست پسر داری؟
دریا:نه(کمی مکث)تو چی دوست دختر یا نامزد داری؟
کامیار: منم نه
دریا: راستی نپرسیدم کارت چی؟
کامیار: من طراح خونه ام و کلی پروژه هایی دارم ک باید تکمیل کنم
دریا: از اونجایی ک میدونم عمو پولدارن نیازی به پول نداری
کامیار: میخوام مستقل زندگی کنم(کمی مکث)اگه اینجوری تو چرا دیجی شدی؟توهم عمو رضا پولداره
دریا: منم میخوام مستقل زندگی کنم
کامیار: ع پس یک نقط مشترک داریم
دریا: اره
نشسته بودیم ک صدای صحبت از خونه مامانجون باباحاجی امد
کامیار: میشنوی کوکی شکلاتی؟
دریا یکی میزنه به شانه کامیار
دریا: اره میشنوم
کامیار: بیا بریم بیبینیم چی....
عکس جدید رمان موقتی تا بعدظهر عوض کنم
۶.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.