تپش قلب پارت ۴۶
همون موقع جونگ کوکم چشماشو باز کرد تهیونگ رفت بیرون من:جونگ کوک کوک:یورا من:خوبی کوک:تا الان که داشتم بخاطرت سکته میکردم من:ببخشید کوک:هاخ عشقم میدونی حالم چطوری بود من:میدونم صداتو شنیدم کوک:میبینی الان باهم بیهوش بودیم من:آره کوک:میخوام بیام اونجا پیشت من:ولی تو حالت خوب نیس کوک:من خوبم با سرم میام کنارت رو تختت میخوابم من:باشه جا هست برا تو بعد با سرمش اومد سرمشو گذاشت کنار سرمم و کنارم دراز کشیدم من:یواش بخواب من این وسط چاقو خوردم درد دارم نه تو کوک:کاش اون چاقو به من خورده بود نه تو من:اگه به تو میخورد که من اون دختره میکشتم کوک:هه نمیدونی چقدر ترسیدم ترسیدم از دستت بدم داشتی منو میکشتی من:عزیزم بمیرم برات دیگه همچین اتفتق نمیوفته ببین به خودت فشار آوردی بیهوش شدی چشماتو ببین شده کاسه خون کوک:اگه بیشتر بهت میزد میمردم من فقط پیداش کنم میدونم باهاش چیکار کنم اگه کشتمش نگی چرا من:از خدامه بره بمیره☺ کوک:الان اینارو بیخیال مهم ابنه که حالت خوبه من:اوهوم دستمو رو سینش گذاشتم اونم دستمو گرفت همون موقع داشت لباشو به لبام نزدیک میکرد منم منتظر بودم چونمو گرفت لبامو بوسید خیلی طولانی یهو پسرا اومدن جدا شد جونگ کوک کوک:ای تو رو حتون پسرا:جونگ کوک یورا اصلا نگاشون نکردیم بهم نگاه میکرد کوک:فعلا از جلو چشمام خفه شید از همونجایی که اومدید برید بیرون در خروج👉😐بدووو بعدا بیاید نمیبینید مهمه رفتن بیرون(چه خرف شنوی دارن😐😂🤣🤣😂از جلو چشمام خفه شید😐😂😂🤣بچه پروو مثلا بانی نه هیونگ😐😂😂🤣🤣)
۴.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.