فیک جین (My sweet love) part8
دوزتان اگه ایده ای برای ادامه فیک دارین بگین چون تا ۱٠ پارت تمومش میکنم اگه ایده دارین بگین یجوری بتونم ادامش بدم ممنون🥲🤝
خو دیگه خیلی زر زدم بسه بریم سراغ پارت هشتم😶
یونجی ویو:
بعد از اینکه رفتم بیرون اون احمق دوباره اومد حوصله این یکیو واقا نداشتم
جانگ شین: به پیشنهادم فکر کردی؟
یونجی: با حرفش جا خوردم واقن فک کرده قراره باهاش قرار بزارم؟
یونجی: باید فکر میکردم؟
جانگ شین: یااا منکه میدونم دلت پیشم گیره
یونجی: دیگه واقن داشت میرفت رو مخم پسره ی عوضیی
یونجی: نمیری نه؟
جانگ شین: تا جوابمو نگیرم ن
یونجی: اکی... ولی... خودت خواستی
یونجی: از اونجایی که کاراته کار بودم گرفتم مث صگ زدمش و با یه نیشخند پیروزمندانه نشستم رو یکی از نیمکتا که جین اومد نشست کنارم
جین ویو:
بعد از اینکه از کلاس اومدم بیرون دیدم یونجی داره با یکی حرف میزنه پس فالگوش واستادم شتتت گرف پسره بدبختو لت و پار کرد البته فک کنم حقش بود رفت نشست رو نیمکت منم رفتم کنارش نشستم
جین: هیمم... به چی فکر میکنی؟
یونجی: به اینکه اقای پارک چقدر صگ اخلاقه
جین: موافقم ولی... خودتم ازش دست کمی نداری... فک کردی ندیدم چجوری پسر مردومو لت و پار کردی؟
یونجی: خب...من وقتی عصبانی بشم همین میشه دیگه...بعدشم حقش بود پسره عوضیو
جین: صحی...
یونجی ویو:
بعد از تموم شدن کلاس اقای پارک رفتیم تو کلاس و خلاصه همینطور کل روز معلمای مضخرف بعدی رو تحمل کردم و بعد از تموم شدن این روز شخمی تو مدرسه با جین رفتیم سمت خابگاه
وقتی رسیدیم مث جت پریدم تو اتاقم لباسمو عوض کردم و رو تختم ولو شدم و در کسری از ثانیه خابم برد
صبح روززز بعدددد
جین ویو:
با صدای زنگ گوشی از خواب نازم بلند شدم لباسامو عوض کردم (اس دو) و رفتم تو اشپزخونه هنو نیم ساعتی مونده بود صبونه رو حاضر کردم و خوردم هوفف این کوالای خابالو عم که هنو بیدار نشده رفتم تو اتاقش که دیدم...
لایک=۱۱
کامنت=۱۳
خو دیگه خیلی زر زدم بسه بریم سراغ پارت هشتم😶
یونجی ویو:
بعد از اینکه رفتم بیرون اون احمق دوباره اومد حوصله این یکیو واقا نداشتم
جانگ شین: به پیشنهادم فکر کردی؟
یونجی: با حرفش جا خوردم واقن فک کرده قراره باهاش قرار بزارم؟
یونجی: باید فکر میکردم؟
جانگ شین: یااا منکه میدونم دلت پیشم گیره
یونجی: دیگه واقن داشت میرفت رو مخم پسره ی عوضیی
یونجی: نمیری نه؟
جانگ شین: تا جوابمو نگیرم ن
یونجی: اکی... ولی... خودت خواستی
یونجی: از اونجایی که کاراته کار بودم گرفتم مث صگ زدمش و با یه نیشخند پیروزمندانه نشستم رو یکی از نیمکتا که جین اومد نشست کنارم
جین ویو:
بعد از اینکه از کلاس اومدم بیرون دیدم یونجی داره با یکی حرف میزنه پس فالگوش واستادم شتتت گرف پسره بدبختو لت و پار کرد البته فک کنم حقش بود رفت نشست رو نیمکت منم رفتم کنارش نشستم
جین: هیمم... به چی فکر میکنی؟
یونجی: به اینکه اقای پارک چقدر صگ اخلاقه
جین: موافقم ولی... خودتم ازش دست کمی نداری... فک کردی ندیدم چجوری پسر مردومو لت و پار کردی؟
یونجی: خب...من وقتی عصبانی بشم همین میشه دیگه...بعدشم حقش بود پسره عوضیو
جین: صحی...
یونجی ویو:
بعد از تموم شدن کلاس اقای پارک رفتیم تو کلاس و خلاصه همینطور کل روز معلمای مضخرف بعدی رو تحمل کردم و بعد از تموم شدن این روز شخمی تو مدرسه با جین رفتیم سمت خابگاه
وقتی رسیدیم مث جت پریدم تو اتاقم لباسمو عوض کردم و رو تختم ولو شدم و در کسری از ثانیه خابم برد
صبح روززز بعدددد
جین ویو:
با صدای زنگ گوشی از خواب نازم بلند شدم لباسامو عوض کردم (اس دو) و رفتم تو اشپزخونه هنو نیم ساعتی مونده بود صبونه رو حاضر کردم و خوردم هوفف این کوالای خابالو عم که هنو بیدار نشده رفتم تو اتاقش که دیدم...
لایک=۱۱
کامنت=۱۳
۵.۹k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.