'شوالیه'
'شوالیه'
"part 58"
ــــــــــــــــــــــــــ
من:این چیه؟
_پوست گرگ.میتونی برای پوشش آ.ل.تت ازش استفاده کنی.
_ممنون.
دور کمرم بستمش.از هیچی بهتر بود.به همراه بقیه راه افتادم.از راه
ها
سردرنمیاوردم که به طرف دره برم.پس تصمیم گرفتم فعلا با اینا
پیش
برم.حالا که آزاد شده بودیم همه به تهیونگ احترام میذاشتن و
تو صحبت
کردن باهاش از کلمات محترمانه استفاده میکردن.هه.
من:امپریوس چطوریه؟
_اونجا سرزمینیه که اطرافش با کوهای برفی محاسره شده.دریاچه
های سردش که پایین کوه وجود داره.وای دلم برای آب بازی
اونجا
تنگ شده.اصلا قابل توصیف نیس باید حتما ببینیش.
_کنجکاو شدم راجبش.
_سرزمین تو چجوریه؟
_سئول واقعا خوبه.ساختمونای بلند چراغ های رنگی که شهرو توی
شب زیبا میکنه.حتی خیابوناش هم قشنگه.چطور اسمه سئولو
نشنیدی؟
_نمیدونم.حتما یه روز منو ببر بهم همه جاشو نشون بده.
_فعلا که خودم گم شدم.
_به موقش کمکت میکنم تا اون دره رو پیداکنی.
_ممنون.
باتوقف تهیونگ همه توقف کردیم.
تهیونگ:امشبو اینجا میمونیم.
کنار یه رودخونه.جای بدی نبود.
من:بک اینجا جک و جونور نفلمون نکنه؟
_ما از خطرناک ترین درنده ها هستیم.پس هیچ جونوری به
شکارچیش
نزدیک نمیشه.فقط گوشاتو نبند
همه یه گوشه دراز کشیدن.کنار رودخونه نشستم و پاهامو انداختم
تو
آب.چشمم به تهیونگ افتاد و تو آب شیرجه زد و رفت زیره
آب.امیدوارم
اون زیر خفه بشی.احمقانه بود اما حس میکردم زیره آبم.یه
خوناشام
تنفس هم نمیکنه؟تاکی میخاد اون زیر بمونه.دستمو جلو بینیم
گذاشتم ببینم نفس میکشم یانه که دیدم جریان هوایی وجود نداره.خب
معلومه
نفس نمیکشم وقتی قلبی وجود نداره برای چه باید نفس
بکشم؟؟؟؟یعنی
دیگه اگه بیوفتم تو آب دیگه غرق نمیشم.پس نیازی به شناهم
نیست.واقعا خوبه.یهو یه نفر از پشت حولم داد و افتادم تو
آب.بعدش
صدای خنده های بک.باز این کرمش گرفت.مث موش آب کشیده
از آب
اومدم بیرون و کنارش ایستادم و کاره خودشو تکرار کردم و
انداختمش
تو آب.از رو نرفت و شروع کرد به آب پاشیدن رومن.منم رفتم تو
آب
با دستو پا به طرفش آب میریختم.بعد یه آب بازی حسابی از
آب اومدیم
بیرون.تهیونگ هنوز داخل بود.
ـــــــــــــــــــــــــ
🖤🌑
شرط:فالو اندازه پستام
"part 58"
ــــــــــــــــــــــــــ
من:این چیه؟
_پوست گرگ.میتونی برای پوشش آ.ل.تت ازش استفاده کنی.
_ممنون.
دور کمرم بستمش.از هیچی بهتر بود.به همراه بقیه راه افتادم.از راه
ها
سردرنمیاوردم که به طرف دره برم.پس تصمیم گرفتم فعلا با اینا
پیش
برم.حالا که آزاد شده بودیم همه به تهیونگ احترام میذاشتن و
تو صحبت
کردن باهاش از کلمات محترمانه استفاده میکردن.هه.
من:امپریوس چطوریه؟
_اونجا سرزمینیه که اطرافش با کوهای برفی محاسره شده.دریاچه
های سردش که پایین کوه وجود داره.وای دلم برای آب بازی
اونجا
تنگ شده.اصلا قابل توصیف نیس باید حتما ببینیش.
_کنجکاو شدم راجبش.
_سرزمین تو چجوریه؟
_سئول واقعا خوبه.ساختمونای بلند چراغ های رنگی که شهرو توی
شب زیبا میکنه.حتی خیابوناش هم قشنگه.چطور اسمه سئولو
نشنیدی؟
_نمیدونم.حتما یه روز منو ببر بهم همه جاشو نشون بده.
_فعلا که خودم گم شدم.
_به موقش کمکت میکنم تا اون دره رو پیداکنی.
_ممنون.
باتوقف تهیونگ همه توقف کردیم.
تهیونگ:امشبو اینجا میمونیم.
کنار یه رودخونه.جای بدی نبود.
من:بک اینجا جک و جونور نفلمون نکنه؟
_ما از خطرناک ترین درنده ها هستیم.پس هیچ جونوری به
شکارچیش
نزدیک نمیشه.فقط گوشاتو نبند
همه یه گوشه دراز کشیدن.کنار رودخونه نشستم و پاهامو انداختم
تو
آب.چشمم به تهیونگ افتاد و تو آب شیرجه زد و رفت زیره
آب.امیدوارم
اون زیر خفه بشی.احمقانه بود اما حس میکردم زیره آبم.یه
خوناشام
تنفس هم نمیکنه؟تاکی میخاد اون زیر بمونه.دستمو جلو بینیم
گذاشتم ببینم نفس میکشم یانه که دیدم جریان هوایی وجود نداره.خب
معلومه
نفس نمیکشم وقتی قلبی وجود نداره برای چه باید نفس
بکشم؟؟؟؟یعنی
دیگه اگه بیوفتم تو آب دیگه غرق نمیشم.پس نیازی به شناهم
نیست.واقعا خوبه.یهو یه نفر از پشت حولم داد و افتادم تو
آب.بعدش
صدای خنده های بک.باز این کرمش گرفت.مث موش آب کشیده
از آب
اومدم بیرون و کنارش ایستادم و کاره خودشو تکرار کردم و
انداختمش
تو آب.از رو نرفت و شروع کرد به آب پاشیدن رومن.منم رفتم تو
آب
با دستو پا به طرفش آب میریختم.بعد یه آب بازی حسابی از
آب اومدیم
بیرون.تهیونگ هنوز داخل بود.
ـــــــــــــــــــــــــ
🖤🌑
شرط:فالو اندازه پستام
۲۲۶
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.