love at school part17
love at school part17
کوک با خنده جواب داد
کوک.چیکارا میکردین شوهر خواهر،خنده،
تهیونگ.قراره دایی شم یا نه؟
کوک.فعلا زودههه گوه خوردنننن
وقتی کوک اینو گفت منو جیمین یلحضه زل زدیم به هم و لبمونو گزیدیم البته جیمین هنوز از کارش راضی بود
کوک.الو؟
جیمین.اهممم هیچی فقط خواستیم یه کم خلوت کنیم
ات.یااااااا
خطاب به کوک گفتم.داداششش فقط قلقلکم داد و بوسم کرد حالا نرین سوژه کنین پیش بقیههههه
کوک. خب حالا ببینم چی میشه
ات.یاااا دلت کتک میخوادددد
کوک. جوجه این کارات عواقب داره شاید من نتونم کاری کنم ولی میتونم به جیمین بگم تنبیهت کنه مثل اینکه تو کارش ماهرم هست
جیمین با خنده های شیطانی بهم نگه کرد
اا.اونطور نگاه نککننننن
ات. (رو به کوک).مرضض شما چرا دست به یکی کردینننن
فک کردم فرشته ی نجاتم برای جلوگیری از به فاک رفتنم پشت تلفنههههه این چه زندگی ایههههه
یهو حالم بد شد و دوییدم سمت دستشویی
بالا اوردم اما نه بالا اوردن عادی
خون بالا اوردم
برام طبیعی بود چون میدونستم به خاطر مشکل ریویمه ولی مدتی میشه که این اتفاق نیوفتاده پس یه کم عجیب بود چون اگه قرار بود دوباره شروع بشه اول باید خون دماغ میشدم بعدم سرم گیج میرفت بعد بالا میووردم ولی این فرق میکرد یهو حالت تهوع گرفتم
توجهی نکردم و واسه اینکه جیمین نگران نشه صداشو در نیاوردم
جیمین ویو
یهو دویید سمت دستشویی
نگران شدم و تعجب کردم خواستم برم دنبالش اما خودش اومد
جیمین.اتتت ببینمت خوبیی
ات.اره خوبمممم فک کنم چیزی خوردم که بهم نساخته
ات ویو
نشستم رو تخت و دوباره به کوک گفتم
ات.کوک تروخدا دوباره سوژه نکنییی
کوک.اومممم نمیدونم
ات.درد
کوک و تهیونگ.(خنده)
جیمین.خب دیگ کاری نداریننن میخوام با زنم خلوت کنممم
کوک.نه هیونگ راحت باش بای(خنده)
جیمین تلفنو قط کرد و رفتیم پایین نشستیم صبحونه بخوریم اما من میل نداشتم
جیمینم وقتی دید نمیخورم بزور چپوند تو دهنم
بعدش یادم افتاد امروز مهمونی مجلل پدر جیمینه و منم مجبور بودم برم هوفف
یکم سر گیجه داشتم
)بچه ها دوتا دوستای ات لیا و یونا بودن دیگه نه؟ مثلا نویسندم و یادم نمیاد😂😐)
نشستم رو کاناپه و تماس گروهی با لیا و یونا گرفتم
لیا و یونا.های
ات.های گایز چطورین
لیا.گود
یونا.بهتر از این نمیشه تو چطوری با جیمین؟(خنده منحرفانه)
ات.یااا مرض منو اونم خوبیممممم
یونا.منظورم این بود به فاکت داد یا نههه
ات. به تو چههه
لیا.بگو دیگههه
ات.امروز بعد مهمونی تو خونه جنگلی اگه لازم دونستم میگم
لیا و یونا.اووووو
یهو جیمین از اونور داد زد
جیمین.بیبببب کجایی برات دارو درست کردممم
یونا.اوووو دیدی لیا بهش گفت بیببب
حواسم به تلفن نبود و
کوک با خنده جواب داد
کوک.چیکارا میکردین شوهر خواهر،خنده،
تهیونگ.قراره دایی شم یا نه؟
کوک.فعلا زودههه گوه خوردنننن
وقتی کوک اینو گفت منو جیمین یلحضه زل زدیم به هم و لبمونو گزیدیم البته جیمین هنوز از کارش راضی بود
کوک.الو؟
جیمین.اهممم هیچی فقط خواستیم یه کم خلوت کنیم
ات.یااااااا
خطاب به کوک گفتم.داداششش فقط قلقلکم داد و بوسم کرد حالا نرین سوژه کنین پیش بقیههههه
کوک. خب حالا ببینم چی میشه
ات.یاااا دلت کتک میخوادددد
کوک. جوجه این کارات عواقب داره شاید من نتونم کاری کنم ولی میتونم به جیمین بگم تنبیهت کنه مثل اینکه تو کارش ماهرم هست
جیمین با خنده های شیطانی بهم نگه کرد
اا.اونطور نگاه نککننننن
ات. (رو به کوک).مرضض شما چرا دست به یکی کردینننن
فک کردم فرشته ی نجاتم برای جلوگیری از به فاک رفتنم پشت تلفنههههه این چه زندگی ایههههه
یهو حالم بد شد و دوییدم سمت دستشویی
بالا اوردم اما نه بالا اوردن عادی
خون بالا اوردم
برام طبیعی بود چون میدونستم به خاطر مشکل ریویمه ولی مدتی میشه که این اتفاق نیوفتاده پس یه کم عجیب بود چون اگه قرار بود دوباره شروع بشه اول باید خون دماغ میشدم بعدم سرم گیج میرفت بعد بالا میووردم ولی این فرق میکرد یهو حالت تهوع گرفتم
توجهی نکردم و واسه اینکه جیمین نگران نشه صداشو در نیاوردم
جیمین ویو
یهو دویید سمت دستشویی
نگران شدم و تعجب کردم خواستم برم دنبالش اما خودش اومد
جیمین.اتتت ببینمت خوبیی
ات.اره خوبمممم فک کنم چیزی خوردم که بهم نساخته
ات ویو
نشستم رو تخت و دوباره به کوک گفتم
ات.کوک تروخدا دوباره سوژه نکنییی
کوک.اومممم نمیدونم
ات.درد
کوک و تهیونگ.(خنده)
جیمین.خب دیگ کاری نداریننن میخوام با زنم خلوت کنممم
کوک.نه هیونگ راحت باش بای(خنده)
جیمین تلفنو قط کرد و رفتیم پایین نشستیم صبحونه بخوریم اما من میل نداشتم
جیمینم وقتی دید نمیخورم بزور چپوند تو دهنم
بعدش یادم افتاد امروز مهمونی مجلل پدر جیمینه و منم مجبور بودم برم هوفف
یکم سر گیجه داشتم
)بچه ها دوتا دوستای ات لیا و یونا بودن دیگه نه؟ مثلا نویسندم و یادم نمیاد😂😐)
نشستم رو کاناپه و تماس گروهی با لیا و یونا گرفتم
لیا و یونا.های
ات.های گایز چطورین
لیا.گود
یونا.بهتر از این نمیشه تو چطوری با جیمین؟(خنده منحرفانه)
ات.یااا مرض منو اونم خوبیممممم
یونا.منظورم این بود به فاکت داد یا نههه
ات. به تو چههه
لیا.بگو دیگههه
ات.امروز بعد مهمونی تو خونه جنگلی اگه لازم دونستم میگم
لیا و یونا.اووووو
یهو جیمین از اونور داد زد
جیمین.بیبببب کجایی برات دارو درست کردممم
یونا.اوووو دیدی لیا بهش گفت بیببب
حواسم به تلفن نبود و
۲.۶k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.