بچه ها این چند روز ویس اصلا بالا نمیومد یعنی هرچقدر تلاش
بچه ها این چند روز ویس اصلا بالا نمیومد یعنی هرچقدر تلاش میکردم
نمیتونستم وارد بشم الان امروز یهو بالا اومد نمیدونم چش بود
امروز چند تا پارت میزارم❤
bad girl mafia
پارت ۲۷...
اون پرورشگاه برای اکیرو حتی بهتر از خونه ی خودش بود
و برای اون مهم نبود که پدر و مادرش کی بودن؟
کجا بودن؟
یا حتی زنده بودن؟
چون زمانی که به پدر و مادرش خیلی نیاز داشت تنهاش گذاشتند...
ویو اکیرو:
به طبقه بالا رفتم و به پاتوق خودم رسیدم
روی بالشت های کیوت رنگارنگم نشستم و به ریسه هایی که با کلی زحمت زده بودمشون نگاه کردم.
دره یخچال کوچکی که کنارم بود رو باز کردم، مارشمالو های کوچیک و بزرگ، بستنی،شیرینی های آقای بلیر و....همه نوع خوراکی ای توی یخچالم پیدامیشه.
یدونه مارشمالو برداشتم و به اسمون خیره شدم. بعد از گذشت چند دیقه کم کم پلکام سنگین شد و خوابم گرفت پس تصمیم گرفتم به طبقه پایین برم پس ریسه ها رو خاموش کردم و بلند شدم و به سما در رفتم ولی ناگهان چیزی توجهمو جلب کرد!
یه بچه که اونور خیابون روی زمین خوابش برده بود!
اون بچه از سرما توی خودش جمع شده بود پس یه پتو از تو پاتوقم برداشتم و آروم آروم بدون اینکه کسی بفهمه از پرورشگاه بیرون رفتم و به سمت اون پسر بچه حرکت کردم.
اول پتو رو انداختم روش بعد برای بیدار کردنش دستم رو روی بازوش کشیدم ولی فایده ای نداشت. نمیتونستم به یکی از کارکنان بگم چون نمیخواستم بیدارشون کنم پس خیلی آروم خودم پسر بچه رو بلند کردم و گذاشتمش روی کولم.
از سبک بودنش تعجب کردم ولی اونقدرا ام سبک نبود که زورش بیشتر از من باشه.
بعد حدودا ده دقیقه به زور و زحمت بردمش توی پاتوقم. چراغی روشن نکردم تا یه وقت بیدار نشه و خیلی با احتیاط گذاشتمش روی یکی از پتو ها که زیر پتو کلی بالشت بود و فرقی با تخت نداشت.
وقتی خیالم راحت شد میخواستم به پایین برم که دیدم خیلی عرق کردم اول فک کردم شاید گرمش شده ولی تا خواستم پتورو از روش بردارم پتورو با دستاش محکم گرفت کمی تعجب کردم و با تردید دستم رو گذاشتم روی پیشونیش و فهمیدم تب داره!
و از طرفی چون پتو هم دور خودش پیچیده لرز داره برای همین رفتم توی آشپز خونه طبقه پایین و یه تشت آب کوچیک یه حوله برداشتم و با خودم اوردم.
حوله رو با آب توی تشت خیس کردم و گذاشتم روی پیشونیش تا ساعت پنج صبح تبش کم کم پایین اومد و منم کم کم به خواب رفتم....
نمیتونستم وارد بشم الان امروز یهو بالا اومد نمیدونم چش بود
امروز چند تا پارت میزارم❤
bad girl mafia
پارت ۲۷...
اون پرورشگاه برای اکیرو حتی بهتر از خونه ی خودش بود
و برای اون مهم نبود که پدر و مادرش کی بودن؟
کجا بودن؟
یا حتی زنده بودن؟
چون زمانی که به پدر و مادرش خیلی نیاز داشت تنهاش گذاشتند...
ویو اکیرو:
به طبقه بالا رفتم و به پاتوق خودم رسیدم
روی بالشت های کیوت رنگارنگم نشستم و به ریسه هایی که با کلی زحمت زده بودمشون نگاه کردم.
دره یخچال کوچکی که کنارم بود رو باز کردم، مارشمالو های کوچیک و بزرگ، بستنی،شیرینی های آقای بلیر و....همه نوع خوراکی ای توی یخچالم پیدامیشه.
یدونه مارشمالو برداشتم و به اسمون خیره شدم. بعد از گذشت چند دیقه کم کم پلکام سنگین شد و خوابم گرفت پس تصمیم گرفتم به طبقه پایین برم پس ریسه ها رو خاموش کردم و بلند شدم و به سما در رفتم ولی ناگهان چیزی توجهمو جلب کرد!
یه بچه که اونور خیابون روی زمین خوابش برده بود!
اون بچه از سرما توی خودش جمع شده بود پس یه پتو از تو پاتوقم برداشتم و آروم آروم بدون اینکه کسی بفهمه از پرورشگاه بیرون رفتم و به سمت اون پسر بچه حرکت کردم.
اول پتو رو انداختم روش بعد برای بیدار کردنش دستم رو روی بازوش کشیدم ولی فایده ای نداشت. نمیتونستم به یکی از کارکنان بگم چون نمیخواستم بیدارشون کنم پس خیلی آروم خودم پسر بچه رو بلند کردم و گذاشتمش روی کولم.
از سبک بودنش تعجب کردم ولی اونقدرا ام سبک نبود که زورش بیشتر از من باشه.
بعد حدودا ده دقیقه به زور و زحمت بردمش توی پاتوقم. چراغی روشن نکردم تا یه وقت بیدار نشه و خیلی با احتیاط گذاشتمش روی یکی از پتو ها که زیر پتو کلی بالشت بود و فرقی با تخت نداشت.
وقتی خیالم راحت شد میخواستم به پایین برم که دیدم خیلی عرق کردم اول فک کردم شاید گرمش شده ولی تا خواستم پتورو از روش بردارم پتورو با دستاش محکم گرفت کمی تعجب کردم و با تردید دستم رو گذاشتم روی پیشونیش و فهمیدم تب داره!
و از طرفی چون پتو هم دور خودش پیچیده لرز داره برای همین رفتم توی آشپز خونه طبقه پایین و یه تشت آب کوچیک یه حوله برداشتم و با خودم اوردم.
حوله رو با آب توی تشت خیس کردم و گذاشتم روی پیشونیش تا ساعت پنج صبح تبش کم کم پایین اومد و منم کم کم به خواب رفتم....
۲.۷k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.