یونا ویو
یونا ویو
امروز اصلا حوصله هیچی رو نداشتم همین جور که رو مبل گشاد کرده بودم سرم تو گوشی بود
اره من نه مادر دارم و نه پدر
پدر و مادر من دوتاشون مافیا بودن من هم از اونا هکر بودن رو یاد گرفتم ولی اونا رو کشتن و من خیلیا بهم درخواست کردن برم داخل گروهشون ولی من میترسم برای همین رد دادم
خیلی از گروه های مافیا دنبالمن تا بکشمن چون من هویت خیلی ها رو میدونم دیشب هم یه گروه رو رد کردم بابا خسته شودم ولم کنید دیگه کاری بهم کردن که از زندگی کردن هم میترسم نه از خونه میزنم بیرون نه دوستی دارم نه هیچی
همش تو خونم
یونا: آه ول کن دیگه اینا رو بهترین کار اینه که برم بار..... اره خودشه
رفتم لباس پوشیدم
اومد برم که یادم اوفتاد توفنگم رو بر نداشتم
یه عقیده مافیایی هست که میگه تا دم در خونت رفتی باید یه چیزی باهات باشه حتی اگه مافیا نباشی ولی مافیا ها رو میشناسی
تفنگ رو گذاشتم توی جیب لباسم
که صدای در اومد
یونا: یعنی کیه؟
رفتم ببینم کیه کا چیزی که دیدم هنگ کرده بودم جئون جونکوک بود ریس، قوی ترین گروه مافیا جهان
سریع ماسکم رو پوشیدم
نکته: ماسک یونا این جوری که کل صورت رو میپوشنه و فقط جای
چشم و دوتا سوراخ برای نفس کشیدن
و درو باز کردم
یونا: چی میخوای
کوک: کاری باهات ندارم فقط میخوام حرف بزنیم
یونا: میشنوم
کوک: خودت خوب میدونی چی میخوام بگم پس بهتر یه جا یه دیگه حرف بزنیم وگرنه هم من و هم تویی درد سر میوفتیم دوتامون جرم شنگینی بست سرمون داریم خانم لی (اخرش با تیکه)
رفتم کنار یعنی بیا تو
خودش فهمید و امد تو
رفتم رو مبل نشستم
یونا: حالا بگو..... سریع
کوک ویو
تا اومد حرف بزنم دستش رو به علامت استوپ اورد بالا
یونا: بزار حتس بزنم..... میخوام بیام داخل گروه... نه نمیام حالا هم گمشو بیرون
کوک: حالا تو یه سوال من جواب بده
یونا: خوب؟
کوک: چرا میترسی بیایی.... چرا از مافیا کینه داری خانم لی
یونا ویو
از اون موقع بهم گفت خانم لی اصبانی شدوم الا هم هی میگه خانم لی
یونا: به تو چه..... جواب سوالات رو گرفتی حالا بیرون
کوک؛ منو باش از دختر کیم نیران چه انتظار داشتم
وقتی این رو گفت اتقدر اصبانی شودم که همون جور که روبه روم ایستاده بود
دستش رو گرفتم و گشیدم همین که خواست بیوفته رو مبل سریع بلند شدوم همین که افتاد رو مبل پام رو گذاشتم رو دسته مبل و تفنگم رو گذاشتم رو پیشونیش
یونا: بیبن خوشگله جرعت داری یه بار دیگه دربارم این جوری بگو ببین که دختر نیران چه کارا که ازش بر نماید
کوک ویو
اومد از عمد یکم اصبانیش کنم که با یه حرکت جاهامون رو عوض کرد و تفنگ رو گرفت روی پیشونیم
که.......
امروز اصلا حوصله هیچی رو نداشتم همین جور که رو مبل گشاد کرده بودم سرم تو گوشی بود
اره من نه مادر دارم و نه پدر
پدر و مادر من دوتاشون مافیا بودن من هم از اونا هکر بودن رو یاد گرفتم ولی اونا رو کشتن و من خیلیا بهم درخواست کردن برم داخل گروهشون ولی من میترسم برای همین رد دادم
خیلی از گروه های مافیا دنبالمن تا بکشمن چون من هویت خیلی ها رو میدونم دیشب هم یه گروه رو رد کردم بابا خسته شودم ولم کنید دیگه کاری بهم کردن که از زندگی کردن هم میترسم نه از خونه میزنم بیرون نه دوستی دارم نه هیچی
همش تو خونم
یونا: آه ول کن دیگه اینا رو بهترین کار اینه که برم بار..... اره خودشه
رفتم لباس پوشیدم
اومد برم که یادم اوفتاد توفنگم رو بر نداشتم
یه عقیده مافیایی هست که میگه تا دم در خونت رفتی باید یه چیزی باهات باشه حتی اگه مافیا نباشی ولی مافیا ها رو میشناسی
تفنگ رو گذاشتم توی جیب لباسم
که صدای در اومد
یونا: یعنی کیه؟
رفتم ببینم کیه کا چیزی که دیدم هنگ کرده بودم جئون جونکوک بود ریس، قوی ترین گروه مافیا جهان
سریع ماسکم رو پوشیدم
نکته: ماسک یونا این جوری که کل صورت رو میپوشنه و فقط جای
چشم و دوتا سوراخ برای نفس کشیدن
و درو باز کردم
یونا: چی میخوای
کوک: کاری باهات ندارم فقط میخوام حرف بزنیم
یونا: میشنوم
کوک: خودت خوب میدونی چی میخوام بگم پس بهتر یه جا یه دیگه حرف بزنیم وگرنه هم من و هم تویی درد سر میوفتیم دوتامون جرم شنگینی بست سرمون داریم خانم لی (اخرش با تیکه)
رفتم کنار یعنی بیا تو
خودش فهمید و امد تو
رفتم رو مبل نشستم
یونا: حالا بگو..... سریع
کوک ویو
تا اومد حرف بزنم دستش رو به علامت استوپ اورد بالا
یونا: بزار حتس بزنم..... میخوام بیام داخل گروه... نه نمیام حالا هم گمشو بیرون
کوک: حالا تو یه سوال من جواب بده
یونا: خوب؟
کوک: چرا میترسی بیایی.... چرا از مافیا کینه داری خانم لی
یونا ویو
از اون موقع بهم گفت خانم لی اصبانی شدوم الا هم هی میگه خانم لی
یونا: به تو چه..... جواب سوالات رو گرفتی حالا بیرون
کوک؛ منو باش از دختر کیم نیران چه انتظار داشتم
وقتی این رو گفت اتقدر اصبانی شودم که همون جور که روبه روم ایستاده بود
دستش رو گرفتم و گشیدم همین که خواست بیوفته رو مبل سریع بلند شدوم همین که افتاد رو مبل پام رو گذاشتم رو دسته مبل و تفنگم رو گذاشتم رو پیشونیش
یونا: بیبن خوشگله جرعت داری یه بار دیگه دربارم این جوری بگو ببین که دختر نیران چه کارا که ازش بر نماید
کوک ویو
اومد از عمد یکم اصبانیش کنم که با یه حرکت جاهامون رو عوض کرد و تفنگ رو گرفت روی پیشونیم
که.......
۴۴۹
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.