𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ¹⁹
پارت : ¹⁹
ویو صبح
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دستشوی کارای لازمو انجام دادم و رفتم آماده شدم که برم دانشگاه
ویو ا.ت
وارد دانشگاه شدم و مثل هر روز رفتم سر جای خودم نشستم که استاد اومد و شروع کرد به درس دادن منم که حوصله ی گوش دادن به درسو نداشتم و با مدادی که سرش دهنم بود داشتم ور میرفتم که در همون حین گفتم :
+هوففف مگه مسخره و کسل کننده ترم از دانشگاه هست ( زیر لب )
بعد تایم طولانی زنگ خورد که باعث شد بتونم یه نفس راحت بکشم
همینطوری سرمو گذاشته بودم روی میز و تو فکر بودم که زیر لب گفتم :
+چرا این یونای خر نیومده دانشگاه اخه من بدبخت الان بیکارم باید چیکار کنم تازه یکیم نیست که عزیتش کنم
*راوی*
ا.ت وقتی حرفش تموم شد ناراضیانه سرشو بلند کرد و با دوتا دستش کوبید رو میز بعد پاشد که بره حیاط دانشگاه برای خودش قدم بزنه
ویو ا.ت
+داشتم برای خودم قدم میزدم و تو فکر بودم که با کله خوردم به یه چیز سفت سرمو اوردم بالا که دیدم یکی از قلدرای دانشگاه بود منم یه قدم به پشت اومدم عقب که برم یهو مچ دستمو گرفت و گفت :
¥کجا کوچولو زود باش معذرت خواهی کن منم نخواستم کم بیارم و گفتم :
+من چرا باید معذرت خواهی کنم تو سر راه من بودی پس باید تو معذرت خواهی کنی ( با کمال پروی )
¥دست به جیب خودمو یکم خم کردم که صورتم در مقابل صورتش قرار گرفت و گفتم :
¥نگاه جوجه با نیم سانت قد برای من پرو بازی در نیار مگه نه کاری میکنم که بجای یک بار ده بار غذر خواهی کنی ( جدی و در آخر با یه پوزخند )
+ترسیدم ولی بهمم بر خورد که بهم گفت نیم سانت قدمه پس گفتم :
+بیا برو بابا دراز هیچ غلطی نمی تونی بکنی بعدشم جوجه خودتی هویچ ایششش
+سرمو برگردوندم که برم یهو موهام خورد تو صورتش یه نیشخند زدم و بی اهمیت رفتم
¥با این کاره اون دختر کوچولوی سلیطه بچه ها بهم خندیدن که در همون حالت نموندم ( منظورش همون خم بودن بود ) و سرمو برگردوندم که با چشمام بهشون فهموندم بهتره خفه شن
¥احم وقته نهاره فککنم ( و رفت )
ویو ا.ت
وقت نهار شد و منم رفتم سر میز نشستم ( ادمین : قشنگای ادمین منظورم میزای که تو سالن برای غذا خوردن دانشجو ها در سئول هست رو میگم نه میز دیگه ی یه وقت اشتباه نگیرین ) داشتم غذا می خوردم که...
شرط : بدون شرط
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ¹⁹
پارت : ¹⁹
ویو صبح
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دستشوی کارای لازمو انجام دادم و رفتم آماده شدم که برم دانشگاه
ویو ا.ت
وارد دانشگاه شدم و مثل هر روز رفتم سر جای خودم نشستم که استاد اومد و شروع کرد به درس دادن منم که حوصله ی گوش دادن به درسو نداشتم و با مدادی که سرش دهنم بود داشتم ور میرفتم که در همون حین گفتم :
+هوففف مگه مسخره و کسل کننده ترم از دانشگاه هست ( زیر لب )
بعد تایم طولانی زنگ خورد که باعث شد بتونم یه نفس راحت بکشم
همینطوری سرمو گذاشته بودم روی میز و تو فکر بودم که زیر لب گفتم :
+چرا این یونای خر نیومده دانشگاه اخه من بدبخت الان بیکارم باید چیکار کنم تازه یکیم نیست که عزیتش کنم
*راوی*
ا.ت وقتی حرفش تموم شد ناراضیانه سرشو بلند کرد و با دوتا دستش کوبید رو میز بعد پاشد که بره حیاط دانشگاه برای خودش قدم بزنه
ویو ا.ت
+داشتم برای خودم قدم میزدم و تو فکر بودم که با کله خوردم به یه چیز سفت سرمو اوردم بالا که دیدم یکی از قلدرای دانشگاه بود منم یه قدم به پشت اومدم عقب که برم یهو مچ دستمو گرفت و گفت :
¥کجا کوچولو زود باش معذرت خواهی کن منم نخواستم کم بیارم و گفتم :
+من چرا باید معذرت خواهی کنم تو سر راه من بودی پس باید تو معذرت خواهی کنی ( با کمال پروی )
¥دست به جیب خودمو یکم خم کردم که صورتم در مقابل صورتش قرار گرفت و گفتم :
¥نگاه جوجه با نیم سانت قد برای من پرو بازی در نیار مگه نه کاری میکنم که بجای یک بار ده بار غذر خواهی کنی ( جدی و در آخر با یه پوزخند )
+ترسیدم ولی بهمم بر خورد که بهم گفت نیم سانت قدمه پس گفتم :
+بیا برو بابا دراز هیچ غلطی نمی تونی بکنی بعدشم جوجه خودتی هویچ ایششش
+سرمو برگردوندم که برم یهو موهام خورد تو صورتش یه نیشخند زدم و بی اهمیت رفتم
¥با این کاره اون دختر کوچولوی سلیطه بچه ها بهم خندیدن که در همون حالت نموندم ( منظورش همون خم بودن بود ) و سرمو برگردوندم که با چشمام بهشون فهموندم بهتره خفه شن
¥احم وقته نهاره فککنم ( و رفت )
ویو ا.ت
وقت نهار شد و منم رفتم سر میز نشستم ( ادمین : قشنگای ادمین منظورم میزای که تو سالن برای غذا خوردن دانشجو ها در سئول هست رو میگم نه میز دیگه ی یه وقت اشتباه نگیرین ) داشتم غذا می خوردم که...
شرط : بدون شرط
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۸.۴k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.