ماه یخی پارت ۱۷
ماه یخی پارت ۱۷
از دید میکو
الان دم در اتاق اوگای موری هستم در زدم و وارد اتاق موری شدم
میکو : با من کاری داشتید
موری : اه بله یادم نبود
میکو : خوب ماموریتم چیه
موری : تو باید وارد اژانس کاراگاهان مصلح بشی و برای مافیای بندر اطلاعات بفرستی این ماموریت مهمیه تا ما بتونیم اژانسو نابود کنیم جزئیات ماموریت رو داخل این پوشه برات گذاشتم
پوشه رو برداشتم و گفتم
میکو : چشم
و از اتاق خارج شدم
روز بعد
من روبروی در اژانس کاراگاهی بودم که یهو کسی به اسم دازای رو دیدم اون تا منو دید اومد سمتم و گفت
دازای : سلام بانوی زیبا میشه افتخار رفتن به یه کافه رو بهم بدین ( با قیافه ای که همیشه مسخره بازی در میاره )
یه لحظه کنترلمو از دست دادم و یه مشت با تمام زورم زدم تو صورتش طوری که پرت شود اونطرف و خورد به کنیکیدا
کنیکیدا : دمت گرم
دازای : اه عجب بانوی قوییی
من دویدم سمت دازای و گفتم ببخشی حالت خوبه یه لحظه کنترولمو از دست دادم متاسفم متاسفم حالت خوبه
دازای بلند شد و گفت
دزای : من حالم خوبه خوب چرا اینجا وایستاده بودی کاری برای انجام با اژانس داشتی
از دید میکو
الان دم در اتاق اوگای موری هستم در زدم و وارد اتاق موری شدم
میکو : با من کاری داشتید
موری : اه بله یادم نبود
میکو : خوب ماموریتم چیه
موری : تو باید وارد اژانس کاراگاهان مصلح بشی و برای مافیای بندر اطلاعات بفرستی این ماموریت مهمیه تا ما بتونیم اژانسو نابود کنیم جزئیات ماموریت رو داخل این پوشه برات گذاشتم
پوشه رو برداشتم و گفتم
میکو : چشم
و از اتاق خارج شدم
روز بعد
من روبروی در اژانس کاراگاهی بودم که یهو کسی به اسم دازای رو دیدم اون تا منو دید اومد سمتم و گفت
دازای : سلام بانوی زیبا میشه افتخار رفتن به یه کافه رو بهم بدین ( با قیافه ای که همیشه مسخره بازی در میاره )
یه لحظه کنترلمو از دست دادم و یه مشت با تمام زورم زدم تو صورتش طوری که پرت شود اونطرف و خورد به کنیکیدا
کنیکیدا : دمت گرم
دازای : اه عجب بانوی قوییی
من دویدم سمت دازای و گفتم ببخشی حالت خوبه یه لحظه کنترولمو از دست دادم متاسفم متاسفم حالت خوبه
دازای بلند شد و گفت
دزای : من حالم خوبه خوب چرا اینجا وایستاده بودی کاری برای انجام با اژانس داشتی
۳.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.