Part 2
ویو ات :
دوست دخترش اومد و چند تا لگد زد تو شکمم . دوباره جونگ کوک بهم سیلی زد و با چاقو دستمو زخم کرد . همه جام میسوخت و در میکرد. وقتی زنگ خورد همشون رفتن ، از درد نمیدونستم چیکار کنم . چشمام تار میدید . پاشدم رفتم دستامو شستم و لباسامو تمیز کردم .
از توی جیبم چند چسب زخم برداشتم چسبوندم روی زخمام . سریع رفتم تا برسم .
وقتی درو باز کردم
معلم : خانم پارک دیر کردی ( کلافه ) ، اونوقت چرا ؟
+ خب ... من ... راستش ... من یهو ...
یهو چشمام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد .
ویو جونگ کوک :
ات بالاخره بعد یک ربع اومد سر کلاس . داشت حرف میزد که افتاد بیهوش شد . پوزخندی
زدم که
معلم : آقای جئون ، ات رو ببر پیش پرستار
÷اوففف . همش داره فیلم بازی میکنه ، دختره زبون نفهم .
معلم : حداقلش اینه نمره هاش ۱۰ برابر توعه . تو ۲ میگیری و اون ۲۰ . جالبه نه ؟
پاشدم رفتم جلو
_ خب چجوری ببرمش اونوقت
معلم : بغلش کن
با کلافگی بلندش کردم و رفتم بیرون . بردمش پیش پرستار و برگشتم توی کلاس .
ویو ات :
به سختی چشام رو باز کردم . یکم طول کشید تا بفهمم توی درمانگاهم .
پرستار : دخترم ، بهوش اومدی خداروشکر ، راستی ... کی کتکت زده ؟
+ چرا همچین سوالی میکنین؟
پرستار : شکمت و صورتت کبود و زخم شده . زخم و کبودی های زیاد دیگه ای هم داری .
میخواستم چیزی بگم که در اتاق باز شد .
_ هی تو ، بهوش اومدی ؟ پاشو بیا سر کلاس ( بی حوصله )
بدون حرفی از پرستار تشکر کردم و رفتم بیرون .
_ چقدر تو لوسی ، اما خوبه ، تو خیلی ضعیفی ، راحتتر میتونم کتکت بزنم .
+ باورم نمیشه انقدر اسکلی که اینا رو تو روم میگی .
رفتیم سر کلاس و کلاسای دیگه و ..... تا مدرسه تموم شد .
برگشتم خونه ، رفتم حموم ، زخمام رو بستم و ناهار خوردم . روز خیلی بدی بود .
فردا هم جشن بین سال بود ، باید میرفتم ؟ با کی اصلا ؟
لباسی هم نخریده بودم . رفتم سمت اتاق داداشم و رفتم تو .
= هوو کجا میای ؟( علامت داداش ات )
+چیزه ، داداش ، میخواستم بدونم ... میشه برای جشن فردا باهم بریم
= عمرا من با یه دختر زشت نمیرم مهمونی .
هیچی نگفتم . اما واقعا دلم شکست . فکر نمیکردم داداش خودم هم بهم بگه زشت و نسخرم کنه . اگه بدون همراه برم .... چه فرقی داره ؟ بالاخره کل همیشه همه مسخرم میکنن حالا هر کجا که باشه .
رفتم پایین و از مامانم اجازه خواستم بدم بیرون لباس مهمونی بخرم . وقتی اجازه داد رفتم لباسامو عوض کردم و تاکسی گرفتم . این موقع سال یک پاساژ رو میشناسم که لباس های قشنگی برای این مراسم میفروشه ....
______
اسلاید ۲ یکی رو برای لباس بیرون ات انتخاب کنین
دوست دخترش اومد و چند تا لگد زد تو شکمم . دوباره جونگ کوک بهم سیلی زد و با چاقو دستمو زخم کرد . همه جام میسوخت و در میکرد. وقتی زنگ خورد همشون رفتن ، از درد نمیدونستم چیکار کنم . چشمام تار میدید . پاشدم رفتم دستامو شستم و لباسامو تمیز کردم .
از توی جیبم چند چسب زخم برداشتم چسبوندم روی زخمام . سریع رفتم تا برسم .
وقتی درو باز کردم
معلم : خانم پارک دیر کردی ( کلافه ) ، اونوقت چرا ؟
+ خب ... من ... راستش ... من یهو ...
یهو چشمام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد .
ویو جونگ کوک :
ات بالاخره بعد یک ربع اومد سر کلاس . داشت حرف میزد که افتاد بیهوش شد . پوزخندی
زدم که
معلم : آقای جئون ، ات رو ببر پیش پرستار
÷اوففف . همش داره فیلم بازی میکنه ، دختره زبون نفهم .
معلم : حداقلش اینه نمره هاش ۱۰ برابر توعه . تو ۲ میگیری و اون ۲۰ . جالبه نه ؟
پاشدم رفتم جلو
_ خب چجوری ببرمش اونوقت
معلم : بغلش کن
با کلافگی بلندش کردم و رفتم بیرون . بردمش پیش پرستار و برگشتم توی کلاس .
ویو ات :
به سختی چشام رو باز کردم . یکم طول کشید تا بفهمم توی درمانگاهم .
پرستار : دخترم ، بهوش اومدی خداروشکر ، راستی ... کی کتکت زده ؟
+ چرا همچین سوالی میکنین؟
پرستار : شکمت و صورتت کبود و زخم شده . زخم و کبودی های زیاد دیگه ای هم داری .
میخواستم چیزی بگم که در اتاق باز شد .
_ هی تو ، بهوش اومدی ؟ پاشو بیا سر کلاس ( بی حوصله )
بدون حرفی از پرستار تشکر کردم و رفتم بیرون .
_ چقدر تو لوسی ، اما خوبه ، تو خیلی ضعیفی ، راحتتر میتونم کتکت بزنم .
+ باورم نمیشه انقدر اسکلی که اینا رو تو روم میگی .
رفتیم سر کلاس و کلاسای دیگه و ..... تا مدرسه تموم شد .
برگشتم خونه ، رفتم حموم ، زخمام رو بستم و ناهار خوردم . روز خیلی بدی بود .
فردا هم جشن بین سال بود ، باید میرفتم ؟ با کی اصلا ؟
لباسی هم نخریده بودم . رفتم سمت اتاق داداشم و رفتم تو .
= هوو کجا میای ؟( علامت داداش ات )
+چیزه ، داداش ، میخواستم بدونم ... میشه برای جشن فردا باهم بریم
= عمرا من با یه دختر زشت نمیرم مهمونی .
هیچی نگفتم . اما واقعا دلم شکست . فکر نمیکردم داداش خودم هم بهم بگه زشت و نسخرم کنه . اگه بدون همراه برم .... چه فرقی داره ؟ بالاخره کل همیشه همه مسخرم میکنن حالا هر کجا که باشه .
رفتم پایین و از مامانم اجازه خواستم بدم بیرون لباس مهمونی بخرم . وقتی اجازه داد رفتم لباسامو عوض کردم و تاکسی گرفتم . این موقع سال یک پاساژ رو میشناسم که لباس های قشنگی برای این مراسم میفروشه ....
______
اسلاید ۲ یکی رو برای لباس بیرون ات انتخاب کنین
۹.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.