همخونه اخموم پارت ۶
#همخونه_اخموم🌱
#PaRt6
جیمین: اوم باشه خب بهتر شد قبوله
همینطور که میرفتم از اتاق بیرون زیرلب زمزمه کردم: سگ تو روت زنیکه پررو
ا/ت: هووو شنیدماا اقای خواننده باادبه
جیمین*
محلش ندادم درو بستمو رفتم
تا درو باز کردم کیف مادر عزیزم به سر مبارکه برخورد کرد
جیمین: ایش اوما برا چی میزنی
سومی:چهار ساعته جلو در منتظرم داشتی چیکار میکردی (چون اسم مامان جیمینو نمیدونستم و گشادیم میاد که سرچ کنم ببخشی دیگه همینی که هست😐😐😐🔪)
جیمین:خواب بودم عزیزِمن بیا تو بیا اینجا بشین من برات یچیزی بیارم بزنی بر بدن بانو
سومی:که خواب بودی
سومی:جیمیننن
از اشپزخونه همونطور که وسایل پذیراییو میچیدم که ببرم"یه پارچه اقاس پسرمون"
با صدای بلند گفتم:جونم
سومی:وا چرا داد میزنی بچه
جیمین:ببخشید فکر کردم تو هال نشستی
سومی:بگو ببینم عطرتو عوض کردی؟
یا تمامی امامان موجود و ناموجود و کشف نشده
چشماشو بیشتر ریز کردو نگام کرد
سومی:جیمیننن
سعید: جو.. جونه جیمین نه چیزه تهیونگ اومده بود اینجا حتما بوی عطرش مونده
سومی:هوووم
یکم دیگه بو کشید و بعد ادامه دادم:اخه این چه کاریه مادر من بو میکشی چرااا
سومی:خوبم باشه تهیونگ از کی تاحالا عطر دخترونه میزنه؟
جیمین:اخهه میدونی مامان جان تهیونگ تازگیا با یه دختری اشنا شده که دختره رو دوست داره پارتنرش همش عطرای ملایم..
هنوز حرفم تموم نشده بود دیدم مامان عزیزم داره میره سمت اتاقم
جیمین: اع اع کجا میری مامان جان
سومی:وا خب چیه برو کنار ببینم
زد رو بازوم
سومی:بیا اینور ببینم
خبه خبه دیگه اتاقتم از مامانت قایم میکنی
جیمین:مامااان شاید یچیز خصوصی تو اتاقمه
-:..
#PaRt6
جیمین: اوم باشه خب بهتر شد قبوله
همینطور که میرفتم از اتاق بیرون زیرلب زمزمه کردم: سگ تو روت زنیکه پررو
ا/ت: هووو شنیدماا اقای خواننده باادبه
جیمین*
محلش ندادم درو بستمو رفتم
تا درو باز کردم کیف مادر عزیزم به سر مبارکه برخورد کرد
جیمین: ایش اوما برا چی میزنی
سومی:چهار ساعته جلو در منتظرم داشتی چیکار میکردی (چون اسم مامان جیمینو نمیدونستم و گشادیم میاد که سرچ کنم ببخشی دیگه همینی که هست😐😐😐🔪)
جیمین:خواب بودم عزیزِمن بیا تو بیا اینجا بشین من برات یچیزی بیارم بزنی بر بدن بانو
سومی:که خواب بودی
سومی:جیمیننن
از اشپزخونه همونطور که وسایل پذیراییو میچیدم که ببرم"یه پارچه اقاس پسرمون"
با صدای بلند گفتم:جونم
سومی:وا چرا داد میزنی بچه
جیمین:ببخشید فکر کردم تو هال نشستی
سومی:بگو ببینم عطرتو عوض کردی؟
یا تمامی امامان موجود و ناموجود و کشف نشده
چشماشو بیشتر ریز کردو نگام کرد
سومی:جیمیننن
سعید: جو.. جونه جیمین نه چیزه تهیونگ اومده بود اینجا حتما بوی عطرش مونده
سومی:هوووم
یکم دیگه بو کشید و بعد ادامه دادم:اخه این چه کاریه مادر من بو میکشی چرااا
سومی:خوبم باشه تهیونگ از کی تاحالا عطر دخترونه میزنه؟
جیمین:اخهه میدونی مامان جان تهیونگ تازگیا با یه دختری اشنا شده که دختره رو دوست داره پارتنرش همش عطرای ملایم..
هنوز حرفم تموم نشده بود دیدم مامان عزیزم داره میره سمت اتاقم
جیمین: اع اع کجا میری مامان جان
سومی:وا خب چیه برو کنار ببینم
زد رو بازوم
سومی:بیا اینور ببینم
خبه خبه دیگه اتاقتم از مامانت قایم میکنی
جیمین:مامااان شاید یچیز خصوصی تو اتاقمه
-:..
۲.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.