چند پارتی پارت آخر
چند پارتی پارت آخر
ات
که یهو یه صدایی از پشت سرم شنیدم با ترس از روی صندلی بلند شدمو پشت سرمو نگاه کردم یه مرد سیاه پوش رو دیدم خواستم جیغ بزنم که با صداش منصرف شدم
کوک.ات عزیزم؟
ات.ک کوک تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک.اومدم دنبال تو
کوک اومد سمتمو منو بغل کرد
کوک.میدونستی چقد دلم برات تنگ شده بود؟
ات.چطوری اومدی اینجا؟مگه تو زخمی نبودی؟
کوک.تهیونگ بهم کمک کرد از بیمارستان فرار کنم،الانم اومدم با خودمم ببرمت
ات.کجا؟
کوک.هر جایی که تو بخای فقط اول باید از اینجا بریم
کوک خواست دست منو بگیره تا با هم بریم اما من دستمو از دستش کشیدم بیرون،کوک با تعجب بهم نگاه کرد
کوک.ات عزیزم؟چیزی شده؟چرا نمیای؟
ات.کوک من نمیتونم،نمیتونم ببینم دوباره بلایی سرت بیاد اگه سوهو بفهمه با هم فرار کردیم قطعا اینبار تو رو میکشه
کوک اومد سمتمو دستاشو گذاشت دو طرف صورتم
کوک.هیچکس قرار نیست خبر دار شه ات با هم میریم یه جای دور یه جایی که کسی مزاحممون نشه،بهت قول میدم بهترین زندگی رو برات بسازم فقط به من اعتماد کن
سرمو تکون دادم دست کوک رو گرفتم با هم از پنجره خارج شدیم...
سوهو
دسته گلو گرفتمو سوار ماشین شدم بلاخره قرارع به عشقم برسم مطمئنم اونم بعد از مدتی عاشقم میشه الانم که دیگه کوک زنده نیست که بخواد به اون فکر کنه
رسیدم خونه اما همین که وارد حال شدم با قیافه ی رنگ پریده ی بقیه مواجه شدم
سوهو.چیزی شده؟
م.س.پ پسرم ات فرار کرده
سوهو.چیی؟
با حرفی که مامانم زد دسته گل از دستم افتاد خون به مغزم نمیرسید یعنی چی که فرار کرده؟حتما کار اون عوضیه،اره اون پسره ی اشغال همیشه مانع رسیدن به عشقم میشه،دستامو مشت کردم،دعا کن گیرت نیارم آقای جئون حساب اون ات رو هم میرسم تا بفهمه با دم شیر بازی نکنه،هه هنوز منو نشناخته
سوار ماشین شدم گوشیمو باز کردمو از داخل ردیابی که توی گردنبند ات بود مکانشو پیدا کردم داشت میرفت سمت فرودگاه
ماشینو روشن کردمو با آخرین سرعتم حرکت کردم...
ات
بلیطا رو گرفتم توی دستم قرار بود بریم امریکا،با لبخند برگشتم سمت کوک اونم دستمو گرفتو لبخند زد
ات.کوک ای کاش حداقل لباسمو عوض میکردم آخه با لباس عروس کسی سوار هواپیما میشه؟
کوک.اره که اشکالی داره؟میخام همه ی دنیا بدونن تو اولو آخرش مال منی
ات.کوک خیلی خوشحالم که تونستم دوباره کنارت باشم
کوک دستامو بوسید
کوک.منم همینطور پرنسسم
داشتیم از لحظات خوبمون کنار هم لذت میبردیم که یهو کوک ترمز کرد،جلومو نگاه کردم یه ماشین آشنا بود...باورم نمیشه اون چطوری ما رو پیدا کرد،با ترس دست کوک رو گرفتم
کوک.هیسس چیزی نیست عزیزم فقط آروم باشو از ماشین پیاده شو باید قبل از اینکه ما رو ببینه فرار کنیم...
شرطا
۴۶ لایک
۴۰ کام
ات
که یهو یه صدایی از پشت سرم شنیدم با ترس از روی صندلی بلند شدمو پشت سرمو نگاه کردم یه مرد سیاه پوش رو دیدم خواستم جیغ بزنم که با صداش منصرف شدم
کوک.ات عزیزم؟
ات.ک کوک تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک.اومدم دنبال تو
کوک اومد سمتمو منو بغل کرد
کوک.میدونستی چقد دلم برات تنگ شده بود؟
ات.چطوری اومدی اینجا؟مگه تو زخمی نبودی؟
کوک.تهیونگ بهم کمک کرد از بیمارستان فرار کنم،الانم اومدم با خودمم ببرمت
ات.کجا؟
کوک.هر جایی که تو بخای فقط اول باید از اینجا بریم
کوک خواست دست منو بگیره تا با هم بریم اما من دستمو از دستش کشیدم بیرون،کوک با تعجب بهم نگاه کرد
کوک.ات عزیزم؟چیزی شده؟چرا نمیای؟
ات.کوک من نمیتونم،نمیتونم ببینم دوباره بلایی سرت بیاد اگه سوهو بفهمه با هم فرار کردیم قطعا اینبار تو رو میکشه
کوک اومد سمتمو دستاشو گذاشت دو طرف صورتم
کوک.هیچکس قرار نیست خبر دار شه ات با هم میریم یه جای دور یه جایی که کسی مزاحممون نشه،بهت قول میدم بهترین زندگی رو برات بسازم فقط به من اعتماد کن
سرمو تکون دادم دست کوک رو گرفتم با هم از پنجره خارج شدیم...
سوهو
دسته گلو گرفتمو سوار ماشین شدم بلاخره قرارع به عشقم برسم مطمئنم اونم بعد از مدتی عاشقم میشه الانم که دیگه کوک زنده نیست که بخواد به اون فکر کنه
رسیدم خونه اما همین که وارد حال شدم با قیافه ی رنگ پریده ی بقیه مواجه شدم
سوهو.چیزی شده؟
م.س.پ پسرم ات فرار کرده
سوهو.چیی؟
با حرفی که مامانم زد دسته گل از دستم افتاد خون به مغزم نمیرسید یعنی چی که فرار کرده؟حتما کار اون عوضیه،اره اون پسره ی اشغال همیشه مانع رسیدن به عشقم میشه،دستامو مشت کردم،دعا کن گیرت نیارم آقای جئون حساب اون ات رو هم میرسم تا بفهمه با دم شیر بازی نکنه،هه هنوز منو نشناخته
سوار ماشین شدم گوشیمو باز کردمو از داخل ردیابی که توی گردنبند ات بود مکانشو پیدا کردم داشت میرفت سمت فرودگاه
ماشینو روشن کردمو با آخرین سرعتم حرکت کردم...
ات
بلیطا رو گرفتم توی دستم قرار بود بریم امریکا،با لبخند برگشتم سمت کوک اونم دستمو گرفتو لبخند زد
ات.کوک ای کاش حداقل لباسمو عوض میکردم آخه با لباس عروس کسی سوار هواپیما میشه؟
کوک.اره که اشکالی داره؟میخام همه ی دنیا بدونن تو اولو آخرش مال منی
ات.کوک خیلی خوشحالم که تونستم دوباره کنارت باشم
کوک دستامو بوسید
کوک.منم همینطور پرنسسم
داشتیم از لحظات خوبمون کنار هم لذت میبردیم که یهو کوک ترمز کرد،جلومو نگاه کردم یه ماشین آشنا بود...باورم نمیشه اون چطوری ما رو پیدا کرد،با ترس دست کوک رو گرفتم
کوک.هیسس چیزی نیست عزیزم فقط آروم باشو از ماشین پیاده شو باید قبل از اینکه ما رو ببینه فرار کنیم...
شرطا
۴۶ لایک
۴۰ کام
۱۸.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.