purple love
purple love
پارت۱
ات
با صدای آلارم از خواب بیدار شدم،هنوز ویندوزم بالا نیومده بود
بعد از تحلیل کردن اتفاقات دیشت از رخت خواب دل کندم رفت سمت دستشویی
زیر چشام گود افتاده بود،دیشب تا ساعت دو با میونگو سوهو داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم
اومدم بیرون،یه لباس ساده برای دانشگاه پوشیدم،یه رژ صورتی هم زدم
از اتاقم اومدم بیرون،از نرده ها مثل میمون سر خوردم اومدم پایین،اگه مامانم اینجا بود ازم عصبانی میشد
همیشه میگفت ۱۹سالته اما عقلت شبیه بچه های دو سالس
رفتم توی آشپزخونه
ات.صبح بخیررر
ب.ا.صبح بخیر دختر قشنگم
م.ا.صبح بخیر،چه عجب بلاخره از تخت خواب دل کندی
ات.چیکار میتونم کنم باید برم دانشگاه دیگه
م.ا.خیله خب حالا بیا یه چیزی بخور مادر ضعف نکنی
ات.چشم مامان جونم
بعد از اینکه صبحونه خوردم سوار ماشین شدم راه افتادم سمت دانشگاه،امروز یه نقشه شیطانی داشتم به خاطر همین خیلی پر انرژی بودم
بلاخره رسیدم دانشگاه ماشینو پارک کردم وارد دانشگاه شدم
رفتم داخل کلاس،ارههه نقشم تا الان خوب پیش رفته هنوز کسی نیومده
از تو کیفم یه بسته آدامس در اووردم
همشو کردم داخل دهنم بعدش آدامسو چسبوندم به صندلی استاد،پیرمرد خپل کچل همیشه بهم نمره کم میدم
از لقبی که بهش دادم خندم گرفت همین موقع لیسا اومد داخل
لیسا.سلام،به چی میخندی باز؟
ات.سلام به هیچی
لیسا.ات باز چیکار کردی هومم؟
ات.یه کار خوب
لیسا.از دست تو دختر،یه روز نمیتونی دفتر مدیر نباشی؟
ات.اینبار دیگه محاله بفهمن من بودم
چند دقیقه گذشته بود،همه ی بچه ها اومده بودن اما استاد هنوز نیومده بود،نکنه امروز نیاد؟اونوقت نقشه هام به باد میرهه
تو فکر بودم که یهو در کلاس باز شد،یه مرد جذابو خوشتیپ اومد داخل،همه بچه ها فکر میکردن دانشجوی جدیده اما نه
انگار استاد بود،وسط کلاس وایساد
جیمین.سلام من پارک جیمین هستم استاد جدید شما،این ترمو استادتون یه مشکلی بهش پیش اومده بود و من بهتون درس میدم،امیدوارم سال خوبی رو در کنار هم داشته باشیم
ات
به سرتا پاش نگاه کردم،خیلی خوشگل بود،یهو یاد ادامسا افتادم،واییی نه الان میشه کل لباسش کثیف میشه
نکنه بفهمه کار من بوده؟اون موقع بدبخت میشم
چند مین گذشت که نشست رو صندلی
رسماً بدبخت شدم
داشت حضورو غیاب میکرد به اسم من که رسید یکم مکث کرد،نکنه بویی برده؟
همه دخترا به بهونه سوال درسی داشتن میرفتن کنارش،منم بد نبود برم کنارش اینطوری بهتر میتونستم نگاش کنم
کتابمو برداشتم رفتم پیشش....
بچه ها امیدوارم این فیکمو حمایت کنید
اگه حمایت نشه دیگه نمیزارم
لایکو کامنت فراموش نکنید
پارت۱
ات
با صدای آلارم از خواب بیدار شدم،هنوز ویندوزم بالا نیومده بود
بعد از تحلیل کردن اتفاقات دیشت از رخت خواب دل کندم رفت سمت دستشویی
زیر چشام گود افتاده بود،دیشب تا ساعت دو با میونگو سوهو داشتم فیلم ترسناک نگاه میکردم
اومدم بیرون،یه لباس ساده برای دانشگاه پوشیدم،یه رژ صورتی هم زدم
از اتاقم اومدم بیرون،از نرده ها مثل میمون سر خوردم اومدم پایین،اگه مامانم اینجا بود ازم عصبانی میشد
همیشه میگفت ۱۹سالته اما عقلت شبیه بچه های دو سالس
رفتم توی آشپزخونه
ات.صبح بخیررر
ب.ا.صبح بخیر دختر قشنگم
م.ا.صبح بخیر،چه عجب بلاخره از تخت خواب دل کندی
ات.چیکار میتونم کنم باید برم دانشگاه دیگه
م.ا.خیله خب حالا بیا یه چیزی بخور مادر ضعف نکنی
ات.چشم مامان جونم
بعد از اینکه صبحونه خوردم سوار ماشین شدم راه افتادم سمت دانشگاه،امروز یه نقشه شیطانی داشتم به خاطر همین خیلی پر انرژی بودم
بلاخره رسیدم دانشگاه ماشینو پارک کردم وارد دانشگاه شدم
رفتم داخل کلاس،ارههه نقشم تا الان خوب پیش رفته هنوز کسی نیومده
از تو کیفم یه بسته آدامس در اووردم
همشو کردم داخل دهنم بعدش آدامسو چسبوندم به صندلی استاد،پیرمرد خپل کچل همیشه بهم نمره کم میدم
از لقبی که بهش دادم خندم گرفت همین موقع لیسا اومد داخل
لیسا.سلام،به چی میخندی باز؟
ات.سلام به هیچی
لیسا.ات باز چیکار کردی هومم؟
ات.یه کار خوب
لیسا.از دست تو دختر،یه روز نمیتونی دفتر مدیر نباشی؟
ات.اینبار دیگه محاله بفهمن من بودم
چند دقیقه گذشته بود،همه ی بچه ها اومده بودن اما استاد هنوز نیومده بود،نکنه امروز نیاد؟اونوقت نقشه هام به باد میرهه
تو فکر بودم که یهو در کلاس باز شد،یه مرد جذابو خوشتیپ اومد داخل،همه بچه ها فکر میکردن دانشجوی جدیده اما نه
انگار استاد بود،وسط کلاس وایساد
جیمین.سلام من پارک جیمین هستم استاد جدید شما،این ترمو استادتون یه مشکلی بهش پیش اومده بود و من بهتون درس میدم،امیدوارم سال خوبی رو در کنار هم داشته باشیم
ات
به سرتا پاش نگاه کردم،خیلی خوشگل بود،یهو یاد ادامسا افتادم،واییی نه الان میشه کل لباسش کثیف میشه
نکنه بفهمه کار من بوده؟اون موقع بدبخت میشم
چند مین گذشت که نشست رو صندلی
رسماً بدبخت شدم
داشت حضورو غیاب میکرد به اسم من که رسید یکم مکث کرد،نکنه بویی برده؟
همه دخترا به بهونه سوال درسی داشتن میرفتن کنارش،منم بد نبود برم کنارش اینطوری بهتر میتونستم نگاش کنم
کتابمو برداشتم رفتم پیشش....
بچه ها امیدوارم این فیکمو حمایت کنید
اگه حمایت نشه دیگه نمیزارم
لایکو کامنت فراموش نکنید
۱۲.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.