پارت ۳ (عشق پنهان )
× حالا بورو درم ببند
از دید ا.ت
آمدم بیرون بدو بودو رفتم سمت دست شویی زنان دیدم کسی نیست زدم زیر گریه که چرا منو
داخل زندگیش هیچی حساب نمیکنه و این دختره ی بیشعور هم دیگه واقعا تب کردم و حالم ب
بود رفتم خونه خوابیدم وقتی که پاشو دم دیدم ۵ دقیقه از ساعت زمانی که داشتم گذشته
سریع رفتم سر کار خدا کنه توی شرکت دعوا نکنه و جلوی کارمند ها آبروم نره بعد ۲۰ دقیقه از
زمانی که داده بود گذشت و وقتی رفتم شرکت
وقتی رفتم شرکت دیدم دوباره اون دختره بهش چسبیده بعد جیهوپ به من نگاه کرد و گفت به
به خانوم رو مگه بهت نگفتم که ۲ تا ۳ ساعت پس چرا ۲۰ دقیقه بیشتر شود ها که یهو یکی
گفت آقا ببخشید من یکم سرم درد میکنه نمیتونم خوب کار کنم میشه برم که یهو جیهوپ گفت
برو میتونی فردا بیای
چیییییییی واقعا ناراحت شدم که چرا اون راحت رفت من که اینقدر حالم بد بود رو نزاشت
برم و تازه الان هم سرما خوردم نمیتونم برم حالم داشت بد تر میشود که نزدیک بود بیفتم ولی
خودم رو نگه داشتم چون الان یک چیز بهم میگفت دختر رنگت پریده
از دید ا.ت
آمدم بیرون بدو بودو رفتم سمت دست شویی زنان دیدم کسی نیست زدم زیر گریه که چرا منو
داخل زندگیش هیچی حساب نمیکنه و این دختره ی بیشعور هم دیگه واقعا تب کردم و حالم ب
بود رفتم خونه خوابیدم وقتی که پاشو دم دیدم ۵ دقیقه از ساعت زمانی که داشتم گذشته
سریع رفتم سر کار خدا کنه توی شرکت دعوا نکنه و جلوی کارمند ها آبروم نره بعد ۲۰ دقیقه از
زمانی که داده بود گذشت و وقتی رفتم شرکت
وقتی رفتم شرکت دیدم دوباره اون دختره بهش چسبیده بعد جیهوپ به من نگاه کرد و گفت به
به خانوم رو مگه بهت نگفتم که ۲ تا ۳ ساعت پس چرا ۲۰ دقیقه بیشتر شود ها که یهو یکی
گفت آقا ببخشید من یکم سرم درد میکنه نمیتونم خوب کار کنم میشه برم که یهو جیهوپ گفت
برو میتونی فردا بیای
چیییییییی واقعا ناراحت شدم که چرا اون راحت رفت من که اینقدر حالم بد بود رو نزاشت
برم و تازه الان هم سرما خوردم نمیتونم برم حالم داشت بد تر میشود که نزدیک بود بیفتم ولی
خودم رو نگه داشتم چون الان یک چیز بهم میگفت دختر رنگت پریده
۳۸.۸k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.